گفتگوی صمیمی با سیروان خسروی خواننده محبوب

گفتگوی صمیمی با سیروان خسروی خواننده محبوب

گفتگوی صمیمی با سیروان خسروی خواننده محبوب 

از آن دسته خواننده هایی است که کلاس کاری خاص خودش را دارد و تنظیم بسیاری از آهنگ های معروف را او انجام داده است. سیروان یکی از سمبل های استایل است. او موفقیت اش را هم با همین ویژگی به دست آورد. آهنگ هایی می ساخت که کسی از خوانندگان آن روز نمی توانست اجرایش کند

 

چون به اندازه او و از بچگی آهنگ اوریژینال خارجی گوش نکرده بودند. بنابراین خودش رفت پشت میکروفون استودیوی خودساخته اش و خواند و کارش گرفت. سیروان خیلی قبل تر از سال 90 کارش پیش خواص گرفته بود و یکی از ستاره های پیشکسوت آن ور آب هم از او به عنوان نامبروان تعریف کرده بود، اما در حوالی سال 90 شهرتش فراگیر شد.

 

کلاس پنجم ابتدایی بودم که رفتیم جمهوری، ساز خریدیم. گفتیم معلم خوب سراغ دارید؟ گفتند بله. یک آقای ایتالیایی هست به نام اِوی جونیور و شماره اش هم این است و ما خیلی اتفاقی با ایشان آشناشدیم. شاید اگر معلم من کسی بود که سلبیقه اش ایرانی بود مسیر زندگی من عوض می شد.

 

سه، چهار سال پیش او بودم و بعد از عید یک سال، دیگر نتوانستیم پیدایش کنیم. بعد از آن هم به صورت اتفاقی توانستم کاوه یغمایی را پیدا کنم. آلبوم «سیب نقره ای» کوروش یغمایی را شنیده بودم و دیده بودم که پشت آن نوشته کیبورد کاوه یغمایی. من گوش می کردم و می گفتم چقدر فرق می کند

 

با چیزهایی که شنیده بودم. برایم خیلی عجیب و جذاب بود. بنابراین خیلی دوست داشتم کاوه یغمایی را ببینم و از او بپرسم جریان چیست. این هم اتفاقی بود که توانستم او را پیدا کنم.
وقتی به کلاس می رفتم از پنج روز قبلش هیجان داشتم تا لحظه ای که به کلاس می رسیدم. کاوه یغمایی دست به ساز می زد من کیف می کردم چون چیزهایی می زد که دنیای جدیدی را برایم باز می کرد. این آهنگ ها را در موسیقی ها می شنیدم اما هیچ وقت فکر نمی کردم

 

یکی از بت هایم جلوی خودم نشسته باشد و همان چیزهایی که گوش داد را اجرا کند. مثل اینکه فوتبالیست باشی و مسی جلویت فوتبال بازی کند.سه سال پاره وقت پیش کاوه بودم. یعنی در طول این مدت فکر می کنم 11- 10 جلسه پیش او رفتم چون همیشه کلاس هایش کنسل می شد. سرش شلوغ بود.

 

در مدت سه سال، وقتی کاوه غیب می شد، من می گشتم و پیدایش می کردم و می دانم در زندگی اش هیچ شاگردی به سماجت من نداشت. من رفتم کلاسش و هیچ کس در استودیو نبود و من برمی گشتم خانه. او یادش رفته بود اما یک درصد هم دلسرد نمی شدم. اگر می گفتند الان فلان شهرستان است من حتما می رفتم. تنها نقش من همین بوده.

 

عشق کوروش

از دوران دبیرستان قطعات بدون کلام می ساختم و اینها در قالب همان درس ها بود. کاوه مثلا یک گام یا مد را درس می داد و می گفت روی این کار کن و من در همان قالب کار ضبط می کردم و می آوردم. یک چیزی در مایه های بداهه نوازی بود. این کارها را با نرم افزار ضبط می کردم.

 

می دانستم «سیب نقره ای»، «کابوس» و «ماه و پلنگ» کوروش یغمایی با این سیستم ضبط شده و من دوست داشتم به جایی برسم که این کار را انجام بدهم چون می دانستم یک ایرانی این کار را کرده است. ایده آل زندگی ام این بود. می خواستم یک روز موزیکی بسازم که این موزیک در حدی باشد که مثلا التون جان اجرایش کرده باشد.
یک نرم افزار بود به نام «کیک واک». کاوه جزو معدود کسانی بود که با نرم افزار کار می کرد. این که می گویم برای سال 77 است و آن موقع کامپیوتر دیسکت می خورد. آن موقع هنوز مرسوم بود که یا زنده ضبط می کردند تا روی سیکوئنسر کیبوردها. کامپیوتر نقشی در این موضوع نداشت.

 

یادم هست کابل MIDI پیدا نمی کردم. با کابل میدی شما سازتان را به کامپیوتر وصل می کنید. الان همه جا هست اما آن موقع نمی دانم از کجا نقشه داخل اش را پیدا کردیم و وسایل آن را خریدیم و در دبیرستان، در کارگاه الکترونیک مان با یکی از دوستانم آن را ساختیم. پیدا نمی شد این کابل. من همه چیز را تجربی کشف کردم و آن موقع اینترنت هم این طور نبود.

 

من کارم را به زحمت یادگرفتم و به صورت خودآموز سعی می کردم هر مشکلی پیش می آید را حل کنم. خیلی سخت بود اما باعث شد که هیچ وقت گیر نکنم و هر مشکلی پیش می اید را حل کنم چون از اول عادت نکردم که همه چیز حاضر و آماده باشد.

 

همراهی با کاوه

از سال 78 به یک سری از دوستانم پیوستم که کارهای راک را کاور می کردیم. من در آن گروه کیبورد می زدم. بچه ها یکی، دو تا آهنگ هم ساخته بودند. یادم هست رکوردی که کردیم روی tape بود. روی کاست می توانستیم شش، هفت ترک را روی هم بگیریم. البته درست یادم نیست فقط یادم هست که آن موقع فکر می کردیم این امکانات چقدر امکانات خوبی است.

 

الان خیلی راحت شده است اما من این مسیری که طی کردم را خیلی دوست دارم و خیلی خوشحالم که این چیزها را دیدم و حس کردم. کسانی که یک کار را عمیقا و در همه سطوح کار کرده باشند دید عمیق تری دارند.

 

آنها یک گروه بودند و من به آنها اضافه شده بودم. قرار بود یک اجرا داشته باشیم اما دو، سه هفته مانده به اجرا از آنها جدا شدم. سلیقه هایمان به هم نمی خورد و از آن گروه جدا شدم. اما بعدا این تجربه خیلی به درد من خورد. بعد هم به صورت اتفاقی در گروه کاوه ساز زدم. کاوه گفت می خواهی در گروه ساز بزنی؟

 

من هم که از خدا خواسته قبول کردم و در آنجا یک تجربه جدید پیدا کردم چون از نزدیک تنظیم واقعی یک ارکستر راک را می دیدم.
در دو اجرایی که داشتیم کاوه یغمایی، کامیل یغمایی، کسری سبکتکین بیس، هومن غفاری درامر، نیلوفر فرزندشاد خانم کاوه کیبورد و پیانو و ساتگین یغمایی هم Back Vocal بود. در دو اجرای بعدی بیس را بابک ریاحی پور زد. سال 79 بود. من 18 ساله بودم و اصلا تصورش را نمی کردم.

 

دو سال قبل از آن من در کنسرت کاوه رفته بودم و روی زمین نشسته بودم اما در واقع روی فضا بودم. بعدا وقتی خودم با کاوه اجرا می کردم باور نمی کردم که روی صحنه تالار حرکت در گروه کاوه یغمایی هستم.در سال 80-79 برای اولین بار شروع به خواندن کردم آن هم برای آلبومی که داشتم کار می کردم.

 

خیلی Back Vocal تنظیم کرده بودم و صدای زیر زیادی داشت. آن موقع روابطم آن قدر نبود که با خوانندگان دیگر در ارتباط باشم و خوانندگان کر را بشناسم. از آنجا جرقه خوانندگی من خورد. 19 ساله بودم.

 

نمی خواستم بخوانم

از خوانندگی بدم نمی آمد، اما فکر می کردم نمی توانم بخوانم. سال 82 بود که شروع کردم به ضبط آلبوم، خواندم و ضبط کردم و نتیجه به نظرم بد نیامد. 82 تا 83 ترانه های آلبوم اولم را خواندم و در سال 84 هم منتشر شد.در همان سال ها این آلبوم را با سه، چهار نفر تست کردم و به هیچ کدام از آن دوستان نتوانستم

 

بگویم که چه چیزی می خواهم چون فقط در ذهن خودم بود. هرکدام از آنها چیزی را که خودشان تمرین کرده بودند می خواندند و بنابراین گفتم بگذار خودم آنها را بخوانم تا ببینم چه می شود. می خواستم بخوانم تا اقلا کار را به سرانجام برسانم.

 

تا آن موقع موسیقی که من در آلبوم اولم کار کردم، کار نشده بود چون فضا و هارمونی ها کاملا غربی بود و فواصل آن، فواصلی بود که در موسیقی غربی خیلی مرسوم است امادر موسیقی ایرانی مرسوم نبود. آنچه که من می دانستم و می خواستم، نتیجه سال ها موزیک گوش دادن و تحلیل موسیقی من بود. نمی توانستم به یک خواننده بگویم که تمام آنچه داری را فراموش کن و بیا اینها را بخوان و دوست داشته باش.

 

هیچ کس امید نداشت

من دوست داشتم از لحاظ فرم، آهنگسازی و فرم تنظیم یک کاری در موسیقی ایرانی انجام بدهم که تا حالا انجام نشده بود و به هر کس هم که می گفتم می گفت امکان ندارد. سبک غربی هیچ روزی در ایران جواب نخواهدداد. هیچ وقت یادم نمی رود یکی از تهیه کنندگان موفق آن موقع به من گفت: «مردم کرشمه ویولن دوست دارند

 

و همیشه هم همین بوده. باید ایرانی بخوانی و هیچ وقت هم نمی توانی ذائقه مردم را عوض کنی.» و این برای من یک چالش بود و دوست داشتم به همه اینها ثابت کنم که اصلا چنین چیزی نیست. چون نوع خوبش نبوده، مردم تا حالا گوش نداده اند. برای من خیلی عجیب بود که چرا تا حالا کسی این کار را نکرده.
البته قبل از انقلاب آقای کوروش یغمایی کار کرده بود اما ویژگی کوروش یغمایی این بود که ایشان ملودی ها را خیلی غربی نکرده بود. هارمونی مدل، تنظیم ها و آکوردهای کارهایشان خیلی نزدیک بود به استانداردهای روز آن موقع دنیال مثل کارهای رولینگ استون و بیتلز.

 

ایده هایی از همه آنها گرفته بود و معلوم بود که موسیقی روز دنیا را می شناسد و می داند چه اتفاقی دارد می افتد ولی ملودی هایی که اجرا کرده بود، هنوز حس شرقی هم داشت و موفق هم بود.

 

کاری که من دوست داشتم این بود که کل قضیه غربی باشد حتی ملودی ها. البته به این سبک نمی شود غربی گفت و شاید بهتر است بگوییم بین المللی. این موسیقی پاپ، موسیقی ای است که همه جای دنیا آن را درک می کنند. ژاپنی ها دارند، کره ای ها دارند، هندی ها دارند، ترک ها دارند، ایتالیایی ها دارند و…

 

همه دارند و مربوط به همه جا هست. یعنی هویت آن به جایی وصل نیست و فقط کلام است که نشان دهنده هویت این قضیه است. نمی شود گفت خوب است یا بد، اما من دوست داشتم سبکی را که دوست داشتم، همه گیر کنم.

 

غربی- شرقی

چیزی که من خواندم مربوط به یک جغرافیای مشخص نبود و درواقع موسیقی بین المللی روز است، چه جایی که به سمت راک رفته و چه جایی که به سمت پاپ رفته، هیچ مشخصه ای از هیچ کشور خاص ندارد. ایمیل هایی داشتم که ایرانی های خارج کشور می گفتند دوستان خارجی مان وقتی کار تو را گوش دادند

 

باورشان نمی شد که این یک ایرانی است. آنها می گفتند که مگر در ایران اصلا چنین موسیقی ای را شنیده اند که بخواهند درستش کنند؟

 

از دوران دبیرستان که به صورت جدی شروع به گوش کردن موسیقی کردم، به صورت اتفاقی موسیقی های غربی را گوش دادم. می توانست اتفاق دیگری بیافتد و من وارد مسیر دیگری شوم اما به صورت اتفاقی وارد این مسیر شدم و خوشم آمد و این باعث شد که من تا روزی که وارد مارکت موسیقی شدم،

 

اصلا موسیقی ایرانی گوش نداده بودم. شنیده بودم اما نشده بود که بنشینم در خانه و فلان خواننده ایرانی را گوش بدهم به جز کوروش یغمایی… ممکن است یکی گذاشته بود و من شنیدم اما ننشستم که تحلیلش کنم برای همین سلیقه من اینجوری شکل گرفت.

 

 

گفتگوی صمیمی با سیروان خسروی خواننده محبوب