حامد همایون پدیده موفق و جنجالی خوانندگی
پدیده موفق و جنجالی خوانندگی
با آهنگ چتر خیس به یکباره در کل ایران محبوب و مشهور شد و مجموعه خود را در زمان مناسبی ارائه داد که باعث تثبیت جایگاهش در خوانندگی شد.دیگر روالی عادی شده که یک خواننده پاپ ناگهان به قول مشهور گل کند و ترانه هایش همۀ جا به گوش برسد. مسافران زیادی امسال عید در معیت ترانه هاي مجموعه اخیر دوباره عشق حامد همایون تعطیلات را سپری کردند. در واقع هر جا که می رفتی از شنیدن صدای این خواننده در امان نبودی.
در اتوبوس رستوران مناطق جالب و تاریخی و… اینکه چرا چنین اتفاقی برای یک خواننده میوفتد بدون شک نیاز به تحلیل هاي هنری و شناختی دارد ولی فارغ از بحث همه ي گیر شدن یک خواننده و مفید یا بد بودن این پدیده نگاهی به ماهیت مجموعه این خواننده شاید پر بدک نباشد.
در آهنگ هاي این مجموعه همه ي چیز در سطح قرار دارد. کلام که یکی از مهمترین عناصر یک ترانه هست بی مایه فقیر و گرته برداری از ادبیاتی هست که اقبال و رواجش را میتوان در پیام هاي نصیحت گونه و انبوه تلگرامی دید. ادبیاتی با ظاهری فریبنده که در بطن خود هیچ محلی از اعراب ندارد. اینکه با کلمات ظاهرا شیک
بخواهی یک آن را به بکشی تلاشی هست که لابد اغلب ترانه سرایان انجام میدهند اما اینکه در یک ترانه با خطاب عشقم عناصر شاعرانه دیگری مانند باران یا قدم زدن کنار ساحل را تلفیق کنی حاصل همینی میشود که با آن روبروییم ابتذال…!
در واقع نگاهی به مسیر ترانه سرایی در دهه هاي قبل نشان میدهد که ما از چه اوجی به چه حضیضی رسیده ایم، و اینکه همین ترانه هاي خنک مایه و میانه حال حالا بعنوان ترانه هاي محبوب شمرده میشوند تنها و تنها حکایت از پایین آمدن سلیقه مخاطبی دارد که زمانی در ترانه هاي موسیقی پاپ اش می توانست دایره لغت و دانش ادبی و رشد ذهنی اش را ارتقا دهد.
از سوی دیگر آویختن به دامن مولانا انگار حالا به یک نوع مد فرهنگی همۀ گیر بدل شده که میتواند خیلی چیزها را توجیه کند. میتواند از شمایل خواننده آدم فرهیخته اي بسازد که دستی هم بر آتش دارد و از قضا مولاناخوان و مولوی شناس حرفه اي هست. اما برخوردی که با شعرهای مولانا میشود آن قدر دم دستی و مبتذل هست که باورت نمیشود میتوان با کسی مانند او چنین برخورد سخیفی داشت.
پیدا کردن یک ریتم تکراری که اغلب در خوانش شعرهای مولانا خود را به مخاطب نشان میدهد و تکرار بی وقفه آن ریتم حاصل همۀ تلاش خوانندگانی هست که گرچه سودای عامه پسند بودن در سر می پزند اما نیم نگاهی به مخاطب الیت جامعه دارند. نتیجه میشود مجموعه همین آقای همایون شعرهایی که با قرار گرفتن در بافت ملودی آهنگ صدا تنظیم و پرداخت با همان چترت فراموشت نشه عشقم! عمده فرقی نمیکنند.
همایون در مجموعه جدیدش تلاش کرده «حال عاشقانه» را در اولویت گزینه ترانه ها قرار دهد. او عمده از فراق ناله نمیکند و مانند باقی هم مسلکی هایش به دنبال ناله کردن از دست معشوق خیانت پیشه نیست اما این حال مفید عاشقانه به چه قیمتی باید به مخاطب تحمیل شود؟ چطور میتوان به این حال مفید دست یافت وقتی یک جای کار ناجور می لنگد؟
ریسه کردن کلمات پشت سر هم و ادای انها با لحنی که نه شاعرانه هست نه عاشقانه هست و نه حتی حرفه اي؛ قرار هست ما را به کجا برساند؟
روزگاری بود که پاپ این مملکت هر ترانه را به معنای حقیقی کلمه با صدای شان اجرا میکردند. شنیدن آن کلمات و نحوه اجرای آن از زبان آن خوانندگان می توانست به درک درست آهنگ کمک کند و گاهی چنان «هم آنی» به وجود می آورد که تبدیل به بخشی از زندگی و حافظه جمعی ما می شد اما انچه که امروز بعنوان موسیقی پاپ به ما عرضه میشود
در برترین حالت همین اتفاقاتی هست که برای مجموعه «دوباره عشق» افتاده هست مدتی لقلقه زبان این و آن و بعد هم فراموشی که لابد «به هزار زبان در سخن هست.یکی دیگر از نکاتی که هنگام شنیدن این مجموعه که گرچه برای نگارنده کاملا از سر اجبار و به دلیل قرار گرفتن در جمع هاي دوستانه یا خانوادگی بودهِ هست به نظر میرسد لحن خواننده هست.
لحنی که میخواهد همان کلمات قلابی پر طمطراق را با شکوه به من شنونده حقنه کند. کش دادن ادات و آواهای بلند، تاب دادن به بیان کلمات و آن ها را از هویت خود دور کردن یکی از خصوصیات خوانندگی این خواننده جوان هست. گویی که ما با دکلمه اي روبروییم که دست بر قضا موسیقی و ریتم هم همراهی اش میکند.
اشتباه همین جاست که فکر کنیم این نوع لحن و بیان را باید مشخصه کار حامد همایون دانست. خیلی ها و شاید هم خود او گمان میبرند با چنین لحنی و با چنین روشی برای ادای کلمات میتوان خود را از خیل بی شکوه خوانندگان دیگری که به قول عوام از منزل قهر کرده و تصمیم گرفته اند خواننده شوند، جدا خواهد تولید اما مشکل این هست
که این مشخصه تنها شمایلی از واقعیت دارد. همه ي چیز در سطح میماند و بافت اثر را تبدیل به مضحکه اي میکند که هیچ کس نمیداند به سازش چطور باید رقصید؟
اگرچه موسیقی پاپ همۀ وقت} تاییدش را از مردم میگیرد و این مردم میباشند که تصمیم میگیرند چه اثر جاودانه شود و چه اثری به محاق فراموشی برود اما اقبال کوتاه مدت از یک مجموعه ملاک و معیار درستی برای مفید بودن یک اثر نیست همچنان که زمانی آهنگ هاي بی مایه «ساعت دیوار چشمات قلبم نمیای نمیای..!! فراگیر شده بود و حالا کمتر اثری از آن در فلش هاي حافظه یا ضبط صوت ها دیده میشود.
در روزگاری که موسیقی پاپ انگار در ناله کردن خلاصه شده و در غیاب صدای زنانه، مردان با صداهای زیر و نازک همۀ چیز را به ناله هایي سخیف تبدیل میکنند گزینه این لحن و تبدیلش به یک مشخصه برای حامد همایون اکثر شبیه شوخی هست. بحث حتی بر سر متفاوت بودن نیست. بحث این هست که متفاوت بودن در این عرصه آن قدر دم دستی و راحت شده که هر شخصی میتواند مدعی شود با بقیه فرق دارد.
مجموعه «دوباره عشق» مقبول خیلی ها افتاده هست. از مردم عادی که منعی برای شنیدن موسیقی نمیبینند گرفته تا کسانی که با شک و تردید مذهبی به موسیقی نگاه میکنند و به هر اثری روی خوش نشان نمیدهند. دلیل چیست؟ شاید بگویید به دلیل اینکه خواننده توانسته با همۀ قشری از جامعه ارتباط برقرار کند اما به نظر نگارنده چنین نیست، دلیل این اقبال همگانی فقط و فقط در یک چیز خلاصه میشود: خواننده میخواهد همۀ را راضی کند..
از روشنفکر و کتابخوان گرفته تا بچه مسلمان مذهبی و راننده تاکسی و فلان کارمند شرکت خصوصی. او به همه ي نظر دارد و میخواهد با هر کس از ظن خودش یار شود، نتیجه چه میشود؟ شتر گاو پلنگی که نمی داني باید با آن چه برخوردی داشته باشی؟ نمیدانی آن را باید در کدام دسته تقسیم بندی کنی یا اصلا چرا باید با چنین چیزی ارتباط برقرار کنی.
ماجرا این هست در بازار سلیقه هاي تنزل یافته به صفر و در عرصه اي که هیچ غول زیبایی در آن قد علم نمیکند پا گرفتن خواننده اي مانند حامد همایون اتفاق عجیبی نیست. چیزی هست در حد یک تب که به زودی فروکش میکند و جایش را به دیگری میدهد، همچنان که پیش از این تب مرتضی پاشایی ها و فرزاد فرزین ها همه ي گیر شده بود و رفته رفته فرو نشست.
هر هنرمندی در شروع کارش باید یک گزینش ساده بکند اینکه به سلیقه مخاطب تن بدهد یا سلیقه مخاطب را شکل بدهد؟ این پرسشی هست که تعداد زیادی از هنرمندان اصیل و صاحب نام ما با کارشان به آن معنا بخشیده اند، اما ظاهرا خیلی وقت هست که این پرسش با حذف بخش دومش به یک اصل برای هنرمندان امروزی در آمده هست.
تن دادن به سلیقه مخاطبی که دست بر قضا هنرمندانی از همین دست آن را به شدت پایین آورده اند و حالا با آثارشان زیر سوال هم میبرند. در مملکتی که شعر حرف اول را می زد و میزند و تاریخ یک سرزمین با شعر روایت شده هست این اوضاع وضعیتی گریه دار و تاسف بار هست که به چنین ترانه ها و آهنگ هاي دم دستی رضایت دهیم و از شنیدنش شاد باشیم و تازه بخواهیم دیگران را هم در شنیدنش شده به زور سهیم کنیم.
گرته برداری از پشتوانه ادبی و بهره گیری از آن در یک اثر هنری گرچه که امری مذموم نیست اما چگونه بهره گیری کردن و با چه رویکردی به آن پرداختن نگاهی حرفه اي و کاربلد میخواهد که ظاهرا در میان نسل جوان موسیقی پاپ از آن خبری نیست که نیست.
بیایید لااقل امیدوار باشیم که این خواننده جوان به این موفقیت ناپایدار و زودگذر دل نبندد و به فکر پیشرفت به معنای درست آن باشد. نه تفکری که همین حالا دارد به این گفته هایش توجه کنید و آن وقت عمق فاجعه را درک علاقه ام به موسیقی وقتی خیلی جدی تر شد که شروع کردم به تدریس. وقتی هم که شما میخواهید درس بدهید باید دایره اطلاعات تان را خیلی وسیع کنید.
من همۀ وقت} کتاب می خواندم اما وقتی قرار شد درس بدهم به شدت هر چه اکثر کتاب می خواندم. اوریجنال کتاب تکنیک جهانی آواز نوشته لارابرانیک آندرسن را تهیه کردم چون میدیدم ترجمه اش آن طوری که باید مرا راضی نمیکند. بعد اتودش را پیدا کردم. تقریبا هم اتودهای آواز برکلی را از طریق ebook گرفتم. یک آموزشگاه در شیراز بود که به ما کمک میکرد اینکار را انجام بدهیم. تک تک تمرینات این ها را انجام دادم.
کتاب صدای خود را آزاد کنید نوشته راجر لاو راکه یکی از بزرگترین اساتید و خواننده هاي بزرگ دنیاست خواندم. کتاب تجربیات ایشان را خواندم. وقتی میخواستم تدریس را شروع کنم کتاب تاریخ موسیقی را شاید 15 بار خواندم. اول خیلی نمی فهمیدم و برای کسی که میخواهد شروع کند سخت هست اما وقتی ساز اضافه شد و هارمونی را یاد گرفتم تدریجی توانستم یاد بگیرم. یعنی فوکوسم در موسیقی این طور بود که بخش را با مطالعه جلو می بردم.
خب این آقا با خواندن چند کتاب تدریس هم میکند. بیاید امیدوار باشیم اگر نمیتوانیم شاهد روزهای بحبوحه ترانه و موسیقی پاپ در چند دهه قبل باشیم، لااقل از شنیدن چنین چیزهایی معاف شویم و بتوانیم جایگزین بهتری برای آن ها پیدا کنیم. گرچه یادتان نرود دعا کنید که خوانندگان پاپ لااقل دست از سر مولانا و غزل هاي بی نظیرش بردارند و معنویت و عرفان و عشق را آنگونه که در تک تک کلمات غزل هایش تکثیر شده به سخره نگیرند.
همه ي وقت نزدیک ترین راه برترین راه نیست. کاش لااقل ستارگان حلبی این روزهای موسیقی پاپ این یک مفهوم را درست درک کنن