کودکان شجاع و با جرات تربیت کنیم
کودکان شجاع و با جرات تربیت کنیم
شجاعت در به مقدار زیادی به محیط اکتسابی بیرون آن ها مربوط می شود. پدر و مادر می توانند کودکان خود را شجاع تربیت می کنند. والدین باید به فرزندان خود آموزش دهند که در موارد لازم با کارهای سخت روبرو شوند و در واقع جرات را به آنها آموزش دهند. بهترین زمان جراتآموزی در همان دوران کودکی است.
دل و جرأت در زمانه ما چندان خریداری ندارد. بعضیها میگویند تهور و جرأت مال سربازها است، یا آتش نشانها یا…. یاد میگیریم كه پای خود را از گلیم كوچكمان درازتر نكنیم چون جسور بودن خطرناك است.یاد میگیریم ریسك نكنیم، توجه كسی را جلب نكنیم، با غریبهها حرف نزنیم، خلاف عقیده جمع حرف نزنیم، فكر هم نكنیم. یك زندگی كاملاً منفعلانه!
جرأت نمیكنیم از كاری كه دوستش نداریم دست بكشیم. جرأت نمیكنیم رابطهای را كه مدتهاست مرده قطع كنیم. نمیتوانیم علیه یك رئیس بیمنطق و زورگو قد علم كنیم.منتظریم ببینیم جریان زندگی، ما را به كدام سو میبرد تا ما نیز به آن سمت برویم و امیدواریم این جریان ما را به جاهای خوب ببرد.
ما برای شروع نكردن كارها، ادامه دادن روشهای قبلی و دنبالهروی اشتباه از دیگران، همیشه دلایل خوبی داریم: در جمع صحبت نمیكنیم چون چیزی برای گفتن نداریم.تقاضای اضافه حقوق كردن خوب نیست؛ تا سال بعد كه موقعیت مناسب شود باید صبر كرد… صحبت از عقیده و احساس واقعی خود عاقلانه نیست، چون فكر میكنند ما عجیب و غریب هستیم و…. اما بیایید هر چه که هستیم لااقل فرزندانمان را مانند خودمان، منفعل و بی جرات پرورش ندهیم.
دل و جرأت به چه معنا است؟ میگویند شهامت فقدان ترس نیست، بلكه داشتن عزم انجام كار با وجود احساس ترس است.افراد با جرأت هم میترسند، اما نمیگذارند ترس آنها را فلج كند. در عوض، آنهایی كه بیشهامتاند، اغلب تسلیم ترس میشوند كه خود این موضوع در تشدید احساس ترس در بلند مدت مؤثر است.
وقتی فرد با دوری جستن و فرار كردن از انجام كاری كه از آن وحشت دارد، احساس راحتی خیال میكند، به نوعی تشویق میشود باز هم در آینده چنین رفتاری را در پیش بگیرد.پس هر چه بیشتر در برابر وضعیت نامطلوب سكوت كنید، احتمال اینكه در آینده دست به مقابله بزنید كمتر میشود.
بنابراین از همان ابتدا، به فرزندانتان (خصوصا به نوجوانان) یاد بدهید که با دوری کردن از انجام کاری که از آن وحشت دارد، به هیچ جا نمی رسد و گاهی لازم است خود را برای انجام کارهای سخت تر آماده کند وگرنه چنین رفتاری در طولانی مدت به ركود و انفعال او منجر خواهد شد.
متاسفانه با بالا رفتن سن، این رفتار چنان در فرزندتان تثبیت میشود كه دیگر حتی فكر مقاومت هم به سر او راه پیدا نمیكند، او به ترسهای خود عادت میكند و آنها را بدیهی میپندارد.پیلهای به دور خود میتند تا او را در برابر همه این ترسها محافظت كند: و سرانجام به جایی میرسد که در ازدواجش مشكلی نیست، اما خوشحال هم نیست.
در شغلش نیازی به ریسك كردن ندارد، درآمدش آن قدر هست كه احساس راحتی كند. البته توجیه هم دارد. «باید یك خانواده را سرپرستی كنم، نمیتوان ریسك كرد».«برای عوض كردن شغل خود را پیر می داند». با خود می گوید «آنهایی كه پیشرفت كردهاند وضع مالیشان از من بهتر بوده، دغدغههای من را نداشتهاند».
سالها میگذرد و میبیند كه تغییر چندانی در زندگیاش رخ نداده. تنها كاری كه باید بكند این است كه باقی سالهای زندگیاش را با رضایتی نسبی بگذراند و در پایان، سرش را روی زمین بگذارد؛ یعنی جایی كه در امنیت كامل خواهد بود!؟اما پشت پرده چه میگذرد؟ صداهایی هست. صداهایی كه گاه و بیگاه میشنود و به او میگویند این همان زندگی نیست كه میخواستهای.
«تو دوست داری روابطت گسترده باشد. میخواهی جسمت سالم باشد؛ مهارتهای جدید یاد بگیری، دنیا را ببینی، دوستانی خوب پیدا كنی، به فقرا كمك كنی و در دنیای اطرافت تغییر به وجود آوری» و اگر او به این صداها گوش نكند و نادیدهشان بگیرد، تا زمان ترك این جهان از دستشان خلاصی نخواهد داشت.
آنگاه باید چطور جواب این صداها را بدهد ؟ با دلش كه میگوید این راه زندگی كردن نیست چه خواهد کرد؟ این صداها را چطور ساكت میكند؟شاید با تماشای تلویزیون، اضافهكاریهای پیدرپی یا پناه بردن به سرگرمیهای مشغولكننده و شاید هم به غذا و… اما با چنین واكنشی، آگاهی او سیر نزولی طی خواهدكرد و از هویت انسانی و الهی و خود حقیقی خود دور خواهد شد.
آیا این سرنوشتی است که برای فرزندتان می خواهید؟!!!چقدر شهامت داری؟ به فرزندتان یاد دهید به جای تبعیت از اطرافیان، گاهی هم به صدای درون خود گوش بدهد.لازمه حركت این است كه بتواند در مقابل بخش مقاوم و مستبدِ وجود خود قیام كند، مثلا وقتی اضافه وزن خود را میبیند، اعتراف كند كه دوست دارد اندامی متناسب و جسمی سلامت داشته باشد و برای این کار تلاش کند.
وقتی موفقیت دیگران را میبیند و پنهانی غبطه میخورد بگذارد این غبطه آن قدر وجودش را پر كند تا به نیروی حركت او تبدیل شود.به او بگویید ناچار است گاهی از پیله انكارگرای خود بیرون بیاید و تنها در این زمان است كه میتواند وسعت دنیا را با شهامت خود ببیند.جرأت ما، بزرگی و كوچكی دنیای ما را برای تجربه كردن آن تعیین میكند و این همان چیزی است که لازم است به فرزندان خود بیاموزیم.
از ترس تا عمل به فرزندتان یاد بدهید که حتی پس از پذیرفتن چیزهایی كه از رویارویی با آنها میترسد، ممكن است بازهم حس ناتوانی به سراغش بیاید.اما شهامت واقعی مهارتی ذهنی است نه احساسی. به عبارتی لازم است با مشاهده و تفكر، بر تكانههای احساسی خود غلبه کند. البته گفتنش آسان است.
ممكن است منطق ما بگوید كه صحبت كردن در برابر جمعیتی هزار نفری، هیچ خطر واقعی ندارد، اما ترس به هر صورت از راه میرسد و حس تهدیدی كه از تخیل ما تغذیه میشود، مانع از این میشود كه داوطلب هر كاری شبیه این شویم.یا ممكن است در شغل خود در حال پوسیدن باشیم اما نتوانیم جمله استعفا میدهم را به زبان بیاوریم. اما توجه داشته باشید که شهامت، مهارتی یادگرفتنی است.
همان طور كه كسی بدون تمرین، وزنه 100 كیلویی را بلند نمیكند، سادهلوحانه است كه فكر كنیم میتوانیم با ترسهای فلج كننده خود یك دفعه و با شدت عمل روبرو شویم.مشاهده، اولین قدم است. به فرزندتان بگویید به خود نگاه كند؛ به كنشها و واكنشها و به رفتارهایی كه از ترس ریشه گرفتهاند.
میتواند همه ترسهای خود را روی كاغذ فهرست و اولویتبندی كند و حالا زمان وزنهبرداری است.با وزنههای سبكتر شروع کند و رفته رفته به وزنههای سنگینتر رو آورد. بنابراین اول سراغ ترسهای كماهمیتتر خود برود؛ مثلاً از صحبت در یك جمع كوچك تا اینكه بتواند در بین هزار نفر سخنرانی كند.این روند تدریجی دو فایده دارد. یكی اینكه دیگرمانند گذشته از انجام كاری بخصوص فرار نخواهد کرد و دیگر اینكه خود را عادت میدهد تا در آینده با شهامت بیشتری عمل كند.
مسئله دیگر در رویارویی با ترس این است كه فرزندتان درباره آنچه میترسد شناخت بیشتری پیدا كند.مثلاً اگر از رها كردن شغل خود و شروع یك كار آزاد میترسد یا از رشته تحصیلیاش خوشش نمی آید، قبل از این كه دست به عمل بزند، درباره این كار، راهاندازی آن، وضعیت بازار، رقبا، سرمایهگذاری و یا در باره رشتههای تحصیلی دیگر و… اطلاعات بیشتری به دست آورد.
میتوانیم به كلاسهای مرتبط برود، تا جای ممكن با افراد مؤثر ارتباط بگیرد و… همه این فعالیتها كمك میكنند موقع شروع با جرأت و جسارت بیشتری دست به عمل بزند.لازم است فرزندتان، خود را دائماً در معرض چالشهای مختلف قرار دهد تا عادت جدیدِ رویارویی با خطرات و ترسها، جایگزین رفتار انفعالی سابق شود.
ترس، دشمن ما نیست بلكه قطبنمایی است كه با كمك آن میفهمیم در چه زمینههایی باید رشد كنیم. زندگی به تعبیر «هلن كلر» یا یك ماجرای تهورآمیز است یا هیچ چیز نیست.با روی گرداندن از خطرات نمیتوان از آنها ایمن شد و توانا كسی است كه رو به سوی تغییر كند و چون روحی آزاد تقدیرش را خود رقم زند.