نگاهی به سریال Walking Dead قسمت دو فصل 7

نگاهی به سریال Walking Dead قسمت دو فصل 7

نگاهی به سریال Walking Dead قسمت دو فصل 7 

سریال مدت زمان زیادی است که طرفداران ثابت خود را دارد و همچنان پرشور به روایت خود ادامه می دهد. پس از گذشت یک سال و اندی بلاخره شاهد یک آرامش لذت بخش در طبیعت Walking Dead بودیم. دومین قسمت از فصل هفتم ما را با دنیای یک شخصیت تو دل برو (!)

 

و دوست داشتی آشنا می‌کند. کسی که ظاهرا قرار است بخش عمده‌ای از اهداف فصل هفتم را روی انگشتانش بچرخاند. اما بگذارید رک بگویم؛ این‌بار هم Walking Dead برای Walking Dead شدن تلاش نمی‌کند! در قسمت دوم تقریبا می‌توان گفت که تکلیف فصل هفتم تا حدودی روشن شده است. پس از آن سکانس‌های نفس‌گیر قسمت اول، این‌بار دیگر خبری از ریک و دار و دسته‌ آن شخصیت روی اعصاب نیست.

 

سازندگان اسرار دارند که بگویند اکنون همه چیز خوب است و نِگان رفته پی کارش اما خودمان هم میدانیم که Walking Dead چندان در این آرامش و سکوت باقی نخواهد ماند. در ادامه با ما همراه باشید تا نگاهی بیندازیم بر دومین قسمت از فصل هفتم سریال Walking Dead.

پس از سکانس‌های جنجال‌برانگیز قسمت‌های پیشین، Walking Dead می‌خواهد خودش را برای یک اتفاق بزرگ آماده کند. او قوانینِ جنگیدن را خوب بلد است! میدان جنگ را ترک می‌کند، فضا را به آرامش می‌رساند، برای هزارمین بار شرایط این دنیا را یادآوری می‌کند

 

و می‌گوید: این شما و این هم قسمت‌های آینده؛ تمام شد و رفت! شاید در نگاه اول Walking Dead نتوانسته آن‌طور که در داستان‌های فرعی‌اش ادعا می‌کرد طبیعت این دنیا و هدفش را به سرانجام برساند، اما مطمعن باشید که کارش را برای شروع یک رمان جدید خوب بلد است. در فصل هفتم صفحه جدیدی از دنیای Walking Dead درحال رقم خوردن است

 

و در این بین عده‌ای رفتند و عده‌ای هم خواهند آمد. «ازیکل» نام شخصیتی است که در آن سوی تریلرها علامت‌‌ سوال‌های بسیار زیادی را بوجود آورده بود. اگرچه که پیش از این در کمیک‌ها با خلق و خوی او آشنا بودیم، اما انتظار نداشتیم که سریال تا این اندازه به طبیعت کمیک‌هایش وفادار بماند؛

 

چرا که پیش از این روایت کمیک‌ها از خود سریال جدا شده بود. «ازیکل» شخصیت مثبتی است؛ خیلی هم مثبت! کسی که پس از دیدنِ آن نگانِ روی اعصاب ما را به پیروزی دار و دسته ریک امیدوار کرد. دقت کرده‌اید؟ روایت Walking Dead حتی ذره‌ای هم نتوانسته است واقعیت‌ها را پنهان کند!

 

اینکه «ازیکل» در آینده به نحوی با ریک و گروهش آشنا می‌شود و از این طریق مسیر انتقام جویی ریک اندکی هموارتر خواهد شد. در اینکه Walking Dead قصد دارد بازهم کلیشه‌هایش را تکرار کند هیچ شکی نیست، اما کاملا مشخص است که هدف اصلی ازیکل کمک به مردم بوده و در این راه هیچ چیزی کم نمی‌گذارد.

 

در قسمت دوم نه خبری از NPCهای دنیای Walking Dead (همان زامبی‌ها!) است و نه خون و خونریزی. سریال سعی دارد که با ورود به یک مرحله جدید از این طبیعت، داستان‌های قابل تحمل‌تری را ارائه دهد. داستانی‌هایی که پتانسیل بالایی برای جذاب کردن فصل هفتم دارند. ازیکل هم که نورِ علی نور است!

 

یک شخصیت به شدت پخته و پرمحتوا که قصد دارد خوشحالی را به زندگی مردم هدیه دهد. اینطور بگویم: همان اندازه که نِگان با رشته‌های عصبی‌تان بازی می‌کند، ازیکل می‌آید و زیربقلتان را قلقلکی می‌دهد.اگر بدون هیچ پیش زمینه‌ای پشت تلوزیون خود نشسته بودید و قسمت دوم را تماشا می‌کردید؛ پیش خود می‌گفتید

 

که الان قرار است ریک و دار و دسته‌اش سر شخصیتِ منفی فصل هفتم خراب شوند که ای فلان فلان شده! چرا زدی شخصیت‌های محبوب‌مان را کشتی! اما قسمت دوم اصلا این طور نیست. Walking Dead می‌خواهد پس از مدت‌ها خودی نشان دهد و بگوید که قضایای این فصل را از گذشته سریال منها کنید.

 

برعکس افتتاحیه مزحکی که در فصل هفتم شاهدش بودیم، قسمت دوم نه خشونتی دارد و نه NPC قابل توجهی. زامبی‌ها طبق روال همیشگی کشک هستند؛ البته ناگفته نماند که با وجود جانورانی همچون نِگان دیگر نیازی به وجود زامبی نیست. Walking Dead تلاش دارد که بگوید در این دنیا موجودات خطرناک‌تر از زامبی‌ها نیز وجود دارند و خب اسراری که بر سر تحقق این موضوع دارند اصلا رضایت بخش نیست.

آخرین باری که کارول را دیدیم، او توسط یکی از یاران نِگان (یا بهتر است بگوییم یکی بازماندگان نگان) به شدت زخمی شده بود، اما گویا کار این دنیا هنوز با کارول تمام نشده است. در فصل هفتم کارول حتی از کشتن زامبی‌ها نیز اجتناب می‌کند؛ چرا که تصور چهره واقعی این موجودات که روزی انسان بوده‌اند هر لحظه از جلوی چشمانش عبور می‌کند. کارول حتی خودش هم نمی‌داند که چقدر موزی شده است!

 

در سکانس‌های مختلف او با چهره‌اش حتی بینندگان را هم فریب می‌دهد. معصومیتش چیزی نیست که در افکارش می‌گذرد. کارول بر خلافِ سایر شخصیت‌ها تغییرات زیادی در ماهیتش تا بدین لحظه بوجود نیامده است، اما تجربه ثابت می‌کند که او به وقتش یک ارتش از انسان‌های زامبی‌نما را هم حریف است. کارول در شرایطی قرار دارد که حتی روحش هم خبر نداشته که با چه کسانی در افتاده است،

 

اما تقریبا مطمعن هستیم که اگر یک روز ریک تصور انتقام جویی به سرش بزند، او حتما یک سر ماجرا حضور خواهد داشت. کارولِ فصل هفتمی اِسرار دارد که از نزدیکانش دور شود؛ چرا که گویا کشته شدن اطرافیان برای هرکس معمولی جلوه دهد، برای او واقعا دردناک است. طی سکانسی عمیق،

 

پادشاه ازیکل سعی دارد او را برای زندگی در طبیعت Walking Dead مجاب کند و تا حدودی هم موفق می‌شود! ازیکل و ببرش آن‌قدر فوق‌العاده هستند که این سطح از محبت‌هایشان برای یک بیننده آن‌هم در دنیای Walking Dead واقعا تعجب آور خواهد بود. ازیکل در شهری که بنا کرده است نقش یک پادشاه را ایفا می‌کند؛

 

او فقط از نظر اسمی پادشاه نیست! بلکه واقعا هم در ظاهر پادشاهانه و دیالوگ‌های آن‌چنانی با مردم شهر صحبت می‌کند، نصیحت می‌کند و به وقتش دستور می‌دهد. اما در اواخر قسمت دوم دیدیم که او شخصیت دومی هم دارد! وقتی کارول شهرش را ترک می‌کند، او نیز در نقش یک انسان معمولی و بدون لباس‌های تجملاتی‌اش به دیدار کارول می‌رود

 

تا همان اناری که در «کینگدام» (نام سرزمین بنا شده توسط ازیکل به معنای «سرزمین پادشاهی») از او نپذیرفت به خوردش دهد. به قول دوستان اهل حال؛ این حجم از محبت بی‌سابقه است!کارول تنها کسی نیست که در قسمت دوم حضور دارد. مورگان که اکنون تبدیل به یک فرد افراطی شده است،

 

حضور موثری در قسمت دوم خواهد داشت. دقیقا اصل ماجرا در کینگدام هم توسط مورگان کلید می‌خورد اینجاست که بیننده دوهزاری‌اش می‌افتد. در اواسط مشخص می‌شود که حتی ازیکل نیز به نِگان و دار و دسته‌اش باج می‌دهد. در این حین مورگان متوجه می‌شود که نِگان علاوه بر گروه ریک، حتی به مردمان شریف کینگدام هم رحم نمی‌کند

 

و از قضا پادشاه ازیکر نیز چندان با این مساله مخالفتی ندارد؛ چرا که به گفته او نظم تا زمانی پابرجا خواهد ماند که دشمنی وجود نداشته باشه. همین جاست که متوجه می‌شویم ازیکل نیز به زودی وارد جبهه احتمالی ریک خواهد شد؛ حدقل دیدن جدال بین لوسیل و ببر ازیکل برای من که خیلی جذاب است.

 

شاید ازیکل نداند، ولی کارول خوب می‌داند که این زرق و برق‌ها ماندگار نخواهند بود و اصلا طبیعت Walking Dead بارها و بارها ثابت کرده است که نقطه آرامشی در سریال وجود ندارد. زامبی‌ها تنها خطری نیستند که ازیکل و سرزمینش را تهدید می‌کند. نویسندگان Walking Dead نشان داده‌اند

 

که با تکان دادن چند الوار کوچک می‌توانند پناهگاه بزرگی مثل الکساندریا را به باد فنا بدهند؛ آن هم با NPCهای دنیای Walking Dead که از قضا همان زامبی‌ها هستند.

مزحک‌ترین بخش از قسمت دوم و حتی کل سریال، چیدمان‌هایی است که نویسندگان برای سرنوشت هرچیزی به‌کار می‌برند. بگذارید اینگونه توضیح دهم؛ Walking Dead در پایان فصل شش قول حذف شخصیتی را می‌دهد که پشت دوربین قایم شده است. یک سال می‌گذرد و فصل هفتم سریال آغاز می‌شود.

 

از قضا یکیِ ما دوتا شد! دونفر حذف می‌شوند و ریک که به جرأت بزرگ‌ترین تهدید نِگان محسوب می‌شد از این قافله جان سالم به در می‌برد. مرغِ پر و بال شکسته ما در اواخر قسمت اول به سمت خانه راهی می‌شود و این درحالی است که موقع برگشتن دو نفر از آن‌ها کم شده است. خب؟ کاملا مشخص است

 

که ریک همینجور مجسمه‌وار نمی‌ایستد که برادر نِگان او و خانواده‌اش را قتل عام کند؛ پیش از این حتی شوخی کردن با فرزند ریک نیز عواقبی همچون مرگ را در پی داشته است. حالا ریکِ پر و بال شکسته می‌خواهد باایستد! چه می‌خواهد؟ اندکی سرباز خوب است. دیگر چه؟ یک فرد معتقد، پخته و کاربلد برای کمک‌رسانی هم می‌تواند

 

کلیدگشای کار باشد. مشخص است؛ ریک پادشاه ازیکل و دار و دسته‌اش را می‌خواهد و سازندگان هم در یک حرکت مخاطب پسند، همراه احتمالی ریک در یک نبرد احتمالی را معرفی می‌کنند. جنگی که قطعا به مزاج ازیکل خوش نخواهد آمد، اما از قدیم گفته‌اند که دوست و دشمن نمی‌توانند در کنار هم زندگی کنند.

 

آن‌قدر قابل پیشبینی است که با قاطعیت می‌گویم؛ ریک و ازیکل را در یک جبهه ببینید! البته اگر جبهه‌ای باشد.یکی از مواردی که قسمت دوم سعی دارد آن را تحقق بخشد، برطرف‌سازی کاستی‌های فصل قبل است. مورگان شخصیتی بود که در دنیای Walking Dead ول می‌چرخید و گهگاهی یک دیالوگی رد و بدل می‌کرد.

 

خط داستانی او پس از کشته شدن فرزندش توسط زامبی‌ها (همسرش!) تمام می‌شود و او شخصیتش پس از وقایع فصل چهارم و پنجم به یک فرد معتقد تغییر می‌کند و پروسه تغییرکردن او نیز با وسواس زیادی جلو رفت. اما اکنون در فصل هفتم کجای ماجرا قرار دارد؟ قسمت دوم این‌گونه پاسخ می‌دهد که مورگان قرار است

 

وقایع مربوط به ریک و ازیکل را به هم بدوزد. پس سازندگان بهانه‌ای جور می‌کنند تا او در کینگدام ماندگار شود! تعلیم کودکی که نمیداند چگونه با اسلحه‌ها کار کند. کودکی که احتمالا در روند فصل هفتم روابط عمیق‌تری را با مورگان برقرار خواهد کرد. کارول هم تقریبا یک همچین وضعیتی دارد. شخصیت بی‌رحم او در اواسط فصل ششم به یک‌باره تغییر می‌کند

 

و حال او برای نکشتن در تلاش است! چرا که عقیده دارد برای محافظت از نزدیکان باید جان انسان‌های دیگری را هم گرفت. در فصل هفتم شخصیت کارول برای چندمین بار جهت می‌گیرد و این‌بار موزی‌تر از دفعات پیش به نظر می‌رسد.

به طور کلی قسمت دوم بر روی سه شخصیت تمرکز دارد؛ مورگان، کارول و ازیکل. هر کدام از این شخصیت‌ها به یک طریقی نقش خودشان را در فصل هفتم انتخاب می‌کنند. مورگان نقش خیاطی را بازی می‌کند که وقایع مربوط به ریک و ازیکل را به هم پیوند می‌دهد. کارول موزیانه جلو می‌رود، اما احتمالا در روند اصلی داستان، یعنی حضور در کنار ریکِ دست و پا شکسته قرار خواهد گرفت. ازیکل که دیگر لپِ ماجرا است!

 

اگر فصل هفتم برای پیشروی به 100 درصد توانایی کرکترهای مثبت نیاز داشته باشد، مطمعن باشید که ازیکل و گروهش 50 درصد آن را تشکیل می‌دهند. شخصیت با محبتی که در قسمت دوم حسابی قند در دل بینندگان آب می‌کند. قسمت دوم را می‌توان پیش‌درآمدی بر قسمت‌های آینده دانست.

 

تنها چیزی که بینندگان در فصل هفتم می‌خواهند شعله‌ور شدن آتش ریک و نبردِ بزرگی است که قطعا به وقوع خواهد پیوست. در مجموع قسمت دوم بر خلاف قسمت اول، درزهای کوچک داستانی‌اش را پوشش می‌دهد، تکلیف شخصیت‌ها را مشخص می‌کند و در آخر شما را به یک هفته انتظار برای ظهورِ اتفاقات مهم دعوت می‌کند. همگی منتظریم.

 

گیم شات

 

 

نگاهی به سریال Walking Dead قسمت دو فصل 7

واتساپ جی بی