شعر طنز و خنده دار رستم و سهراب
شعر طنز و خنده دار رستم و سهراب
را هم به گونه طنز برای شما بیان می کنیم تا کمی حال و هوای خنده دار به شعر حماسی داده باشیم.
رستم و سهراب بهم اویختند/ با چَک و لقد خون هم را بر زمین ریختند
رستم همش فوش میداد/ سهراب جوابش با مشت میداد
سهراب رگ غیرتش باد کرد/ با یه ضربه رستم را خاک کرد
رستم هم بدو فوش داد / تمام مرده زنده اش را جلو چشمش نهاد
رستم با تلاش ز سهراب ازاد شد/ ضربه ای بر سر سهرا زدو او را گیج نهاد
در ان وضع بود تهمینه پیدا شد/ انان را بدید و غضب ناک شد
رستم ز ترس زنش خودش را خیس کرد/ سریع محیط را ترک کرد
اما تهمینه از این حرفا زرنگ تر بود/ چند شبی رستم را از خانه بیرونش نمود
رستم که خیلی خسته بود/ چند شبی را در پارک و کوچه اواره بود
همی در بازار تهمینه را بدید/ جلویش را گرفت و بر اعصابش رید
رستم که بسیار زن ذلیل/ خودش را دید و بکرد فکری پلید
شبی زیبا در خانه تهمینه امد/ با حرف های خوب تهمینه را خام کرد
به خانه خود برفت و تهمینه اورا به شدت بزد/ تمام خشتک شلوارش تا تا ته پاره کرد
رستم بسیار چوب خورد / تمام اعصابش داغان شد
تصمیم گرفت که دیکر خوب شود/ اماده اجرای دستورات همسر شود