سرگذشت غریب الیزابت 24 سال زندانی در خانه پدر
سرگذشت غریب الیزابت 24 سال زندانی در خانه پدر
با هم میپردازیم به بازخوانی پرونده غوغایی الیزابت دختری که توسط پدرش 24 سال تمام زندانی بود و از وی بچه دار نیز شد. وقتی که بچه ها بزرگ شده و به سنین نوجوانی میرسند فکر میکنند دیگر میتوانند مستقل شده و به تنهایی و بر زمینه تصمیمات شخصی خودشان زندگی کنند. در اغلب موارد این افراد اشتباه میکنند
و به بیراهه میروند. در واقع این افراد برای رسیدن به چنین بلوغی به زمان بیشتری نیاز دارند. اما موضوع به همین سادگی نیست زیرا گاها اتفاقاتی برای افراد نابالغ میوفتد که دل انسان را به درد می آورد اتفاقاتی که در ماه هاي جدید در کشور خود ما نیز شاهد آن بوده ایم.
این رویدادها چنان بیرحمانه و شنیع میباشند که حتی گفتگو کردن از انها نیز انسان را به خشم می آورد. در ادامه ي این مقاله قصد داریم شما را با دختری آشنا کنیم که بیش از دو دهه در دام پدر روانی اش گرفتار بوده و در زیرزمین منزل ي پدری اش شده بود.
الیزابت فریتزل دوران کودکی بسیار سختی داشت و نمیتوان در این راستا شکی داشت. از همان دوران کودکی وی توسط پدرش مورد شکنجه و بدرفتاری قرار میگرفت و مادرش نیز گاه گاه به او بی توجهی میکرد. وقتی که الیزابت به سن 18 سالگی رسید فهمید که دیگر دوران شکنجه و بدرفتاری والدینش به اتمام رسیده هست
و بالاخره زمان آزادی فرا رسیده هست. الیزابت در شهر آمستتن در اتریش به جهان آمد. مادر و پدرش در سنین بسیار پایین با هم کرده بودند. در آن دوران جوزف 21 سال و عروسش رزماری تنها 17 سال سن داشت. این دو به شدت به یکدیگر علاقه داشتند و همین عشق باعث شد که انها خیلی سریع تشکیل خانواده داده و مستقل شوند
آقا و بانو فریتزل ۷ فرزند دارند؛ دو پسر و ۵ از جمله الیزابت حکایت ما. اگر چه الیزابت نیز بخشی از این خانواده ي پرجمعیت بود اما همۀ وقت} مورد آزار و آزار پدرش واقع می شد و بسیار اکثر از برادران و خواهرانش مورد بی مهری والدینش قرار میگرفت. با این وجود وی با این امید که روزی این مکان و زندگی نکبت بارش را ترک خواهد کرد
به زندگی در خانواده اي که به سختی در آن رنج میکشید ادامه می داد. در سن ۱۵ سالگی و پس از به اتمام رساندن دوران مدرسه در یک رستوران بعنوان پیشخدمت مشغول به کار شد و در این رستوران رفقا خوبی پیدا کرد. وی حکایت شکنجه ها و آزار و آزارهای پدر سنگدلش را با یکی از دوستانش در بین گذاشت. از این جهت، الیزابت و دوستش یک روز تصمیم گرفتند که فرار کرده و به شهر وین بروند.
از بدشانسی الیزابت وی هنوز به سن قانونی نرسیده و به همین علت پلیس وی را یافته و نزد خانواده اش بازگرداند. او بار دیگر به پیشخدمتی در رستوران سابق مشغول شد و خیلی زود کاری در شهر مجاور یعنی لینتز به وی توصیه شد. شانس به او رو آورده بود و اکنون که دیگر به سن قانونی ۱۸ سالگی رسیده بود
می توانست بدون اجازه ي پدر و مادرش هر جا که دلش خواست برود و از دست آزار و آزارهای آنان رها شود. بدین ترتیب در (29 آگوست سال ۱۹۸۴) الیزابت بدون اینکه به کسی، حتی دوستانش، چیزی بگوید غیب شد. الیزابت به معنای حقیقی کلمه غیب شده بود و هیچ کسی نمیدانست او کجا رفته هست.
بی درنگ مادر الیزابت خبر گم شدن وی را به پلیس داد. اگر چه الیزابت قبلا ًنیز از منزل رفته بود اما رزماری که اکنون با غیبت سه ماهه دخترش مواجه شده بود باور پیدا کرد که این بار شرایط با دفعه ي قبل متفاوت هست.
رزماری از شدت آزار و آزارهایی که شوهرش در حق دخترشان روا می داشت اطلاعی نداشت اما بارها از الیزابت شنیده بود که روزی به تنهایی منزل را ترک خواهد کرد. اما حتی با این شرایط میدانست که دخترش بدون خداحافظی برای همه ي وقت وی را ترک نخواهد کرد. تقریبا یک ماه بعد، جوزف فریتزل، پدر الیزابت، نامه اي را به پلیس داد
که از براونائو پست شده و در آن نوشته شده بود که الیزابت از زندگی با خانواده اش خسته شده و همراه با دوستش زندگی میکند. او در نامه اش اخطار داده بود که دنبال او نگردند در غیر این صورت کشور را برای همه ي وقت ترک خواهد کرد. اما دشوار هم چنان این بود که کسی از محل دقیق زندگی الیزابت خبر نداشت و دوستانش نیز کوچکترین اطلاعاتی در مورد او نداشتند.
پدر الیزابت بر این باور بود که دخترش به یک فرقه ي مذهبی گرویده و به احتمال فراوان اکنون گروگان آن هاست و یا وی را شستشوی مغزی داده اند. به قول ي پدرش، الیزابت همۀ وقت} شخصیتی نفوذ پذیر و سست عنصر داشته و جوزف فریتزل این نظرات را به پلیس منتقل کرد و ادعا کرد
که به احتمال قریب به باور دخترش به نوعی فرقه ي مذهبی پیوسته هست. اما واقعیت این بود که الیزابت نه به فرقه ي مذهبی خاصی پیوسته و نه توسط کسی ربوده شده و زندانی شده بود.
روزی که الیزابت غیب شد او و پدرش تنها در منزل بودند و جوزف از دخترش خواسته بود که برای بردن یک در سنگین به زیرزمین به وی کمک کند. وقتی که آنها به زیرزمین رسیدند، جوزف یک حوله ي آغشته به ماده ي بیهوش کننده ي اتر را جلوی دهان الیزابت گرفت و بعد از بیهوش شدن الیزابت وی را به زنجیر به دیوار زیرزمین بست. اتاقکی که جوزف در زیرزمین ساخته بود عایق صدا بوده و با بیرون از زیرزمین هیچ ارتباطی نداشت.
دیدنی اینکه هیچ یک از اعضای خانواده ي فریتزل از وجود این اتاقک در زیرزمین منزل ي خود نیز اطلاعی نداشتند. جوزف وی را در این دخمه حبس کرده بود که مطمئن شود دخترش دیگر هیچوقت فرار نخواهد کرد. وقتی که الیزابت به آمد پدرش شرایط را برای وی توضیح داد. او دیگر هیچ گاه نمی توانست از زیرزمین خارج شود و یا دوستانش را ببیند و حتی خانواده اش را دیگر نمی توانست دیدار کند.
سپس در حالیکه اسلحه اش را روی سرش گذاشته بود وی را مجبور کرد که نامه اي جعلی نوشته و بگوید که از شهر رفته و کسی دنبال او نگردد. در ادامه، جوزف همان نامه را به پلیس داد. بدین ترتیب به مدت ۲۰ سال تمام الیزابت در اتاقک داخل زیرزمین حبس شده بود و به طور متوسط هر سه روز یکبار پدرش برای وی غذا و چیزهای دیگر می آورد.
آزار و آزار جوزف در حق دخترش از قبل نیز شدیدتر شد و پس از شکنجه ي جسمی و روحی کار به مرحله ي شکنجه ي رسید. در نتیجه ي این عمل شنیع الیزابت در طول دوران بردگی خود ۷ بار آبستن شد و سه طفل او به اسم هاي کرستین، استفان و فلیکس نیز در طول دوران بردگی مادرشان با او همراه شدند. سه طفل دیگر نیز در کمال ناباوری توسط جوزف و همسرش رزماری در طبقه ي بالای منزل ي مسکونی شان بزرگ شدند.
جوزف ادعا کرده بود که این بچه ها را در خارج از منزل پیدا کرده و ادعا کرده بود که این بچه هاي سرراهی با اسم هاي لیزا، مونیکا و الکساندر توسط دختر شرورشان در نزدیکیها منزل ي پدری اش رها شده اند چون توانایی فراهم سازی خرج هاي آنها را نداشته هست. وقتی که بچه هاي چهارم به جهان آمد،
جوزف در اقدامی سنگدلانه تر از قبل الیزابت و فرزندانش را برای بزرگ تر کردن زندانشان به کار گماشت و ان ها مجبور شدن با دست خالی خاک را کنده و محل زندگی خود را به سختی به ۴۰ متر مربع افزایش دهند. وی یک تلویزیون، یک رادیو، یک دستگاه اکران کلیپ، یک یخچال برای تندرست نگه داشتن غذا و همین طور یک اجاق گاز نیز برای آنها تهیه کرد.
هر کدام از این زندانیان که از او پیروی نمیکردند به شدت تنبیه شده و هشدارهای خوفناکی دریافت میکردند. وی به آنها گفته بود هر شخصی که به در زیرزمین یا قفل هاي آن دست بزند در نتیجه ي شوک الکتریکی خواهد مرد.
همچنین به انها اخطار داده بود که در صورت تلاش برای فرار کردن آنها را با گاز خفه خواهد کرد. در صورتی که نافرمانی یا اعتراضی صورت میگرفت برای مدتی از نور و غذا محروم میشدند. از این جهت الیزابت به جای تلاش برای فرار کردن کوشش کرد که بچه هایي که برایش باقی باقیمانده بودند را زنده نگه داشته و از آنان مراقبت کند.
رزماری که از اتفاقاتی که در زیرزمین منزل اش رخ می داد کاملاً بی آگاهی بود هیچ گاه شک نکرد که چرا شوهرش به او و فرزندانشان اجازه ي وارد شدن به زیرزمین را نمیدهد. جوزف به آنها گفته بود که زیرزمین محل کار پنهان اوست و کسی حق وارد شدن به آن را ندارد. دیدنی اینکه افرادی که برای کمک به خانواده ي فریتزل در بزرگ کردن «بچه هاي سرراهی» به منزل ي انها می آمدند نیز در این مدت متوجه چیز غیرعادی یا سر و صدای خاصی نشده بودند.
مستاجری که طبقه ي همکف این منزل ي مسکونی را به مدت 12 سال اجاره کرده بود ادعا میکرد که بارهای صداهای مبهمی را از زیرزمین شنیده اما هیچوقت علت انها را نفهمیده هست. گرچه جوزف به همه ي گفته بود که این سر و صداها از سیستم گرمایش گازی منزل که در زیرزمین قرار داشت میآید.
یک روز کرستین، دختر الیزابت که اکنون ۱۹ سال سن داشت به سختی مریض شد به گونه ای که جوزف نتوانست در برابر خواهش هاي الیزابت برای بردن او به بیمارستان پایداری کند. این تنها باری بود که جوزف نسبت به دخترش و بچه هاي او کوچکترین ترحمی میکرد و همین موضوع نیز باعث برملا شدن راز 20 ساله ي او و آزاد شدن الیزابت و سه فرزند او شد.
الیزابت به جوزف کمک کرد که کرستین را در ظلمات شب از زیرزمین خارج کرده و به بیمارستان ببرند. این نخستین باری بود که الیزابت در طی ۲۴ سال قبل از زیرزمین خارج شده و فضا و هوای آزاد و محیط بیرون را تجربه میکرد. جوزف حکایت مضحکی سر هم کرده و به پرسنل بیمارستان گفته بود
که کرستین را در خیابان پیدا کرده هست و این موضوع کمی شک برانگیز بود اما وقتی مسئولین بیمارستان سراغ پدر و مادر کرستین گشتند ردی از آنها در بیمارستان نیافتند. کرستین در نتیجه ي عدم جنبش به دشواری های شدید کلیوی مبتلا شده بود. در ادامه مسئولین بیمارستان پلیس را در جریان قرار دادند و کرستین تمامی ماجرا را برای آنها بازگو کرد.
بدین ترتیب الیزابت و فرزندانش بعد از ۲۴ سال حبس توسط پدرشان آزاد شدند. الیزابت و ۶ فرزندش مراقبت هاي درمانی کاملی دریافت کرده و برای مدتی نیز تحت درمان هاي روانی قرار گرفتند. آنها در نهایت به یک روستای نامعلوم در مناطق مرکزی اتریش فرستاده شدند. اگر چه آنها مجبور بودند
برای مدت طولانی تحت درمان هاي روانی مربوط به اضطراب استرسی پس آسیبی قرار بگیرند اما از در کنار هم بودن و کردن در محیط آزاد لذت می بردند. جوزف فریتزل در (19 مارس ساال ۲۰۰۹) به حبس ابد بدون امکان خواهش بخشش یا کاهش مجازات تا ۱۵15 سال آینده محکوم شد. او این فرمان را بدون کوچکترین بحث و اعتراضی پذیرفت
و در حبس گارستن اَبی و در قسمت مخصوصِ این حبس برای نگه داری افراد روانی زندانی شد و بدین ترتیب به احتمال فراوان او دیگر رنگ روشنایی و هوای آزاد را نخواهد دید.