زنان قربانی خشونت جنسی و اعتیاد در ایران
زنان قربانی و اعتیاد در ایران
پدیده حقیقتی هست که نمی توان آن را کتمان نمود و به عنوان یک معضل و ناهنجاری باید به آن رسیدگی نمود که نیازمند دقت مسئولین هست. از دختر معتادی که بهخاطر اعتیاد با همدستی پدر و خواهرش از یک روز پیش از عید تا چندسال بعد از منزل رانده شد و جایی جز خیابان برای زندگی نداشت و هر روز آرزوی مرگ پدر و خواهرش را دارد.
تا زنی که برای رفاه زندگی فرزندانش از همسرش جدا شد و آن ها را راهی استرالیا کرد و به امید اینکه خودش روزی در کنار انها باشد شش سال را در ایران در تنهایی ماند و درگیر اعتیاد و ولگردی در خیابان شد و خانوادهاش را از دست داد تا زنی تقریبا 50 ساله که با اندام نحیف مردانه به تن می کند دو پسر دارد در سطلهای زباله گشت می زند
معتاد هست و از پوشیدن لباس زنانه خجالت می کشد و به قول خودش هیچ کاری در جهان نمانده که انجام نداده باشد مستند زنانگی به روایت کارگردان فیلم در ارتباط با زنان آسيب ديدهاي هست كه سرپناه آنان منزل سلامت هست.زناني كه قرباني فقر خشونت های جنسي مبتلا به اختلالات هويت جنسي بي توجهي والدين اعتياد و بيماري ايدز شدهاند.
اين زنان بيسرپناه میباشند و روزها به روزمرگی خارج از اين مكان میپردازند وشبها به پناهگاه خود باز میگردند. بیشتر اين زنان به دليل فقر اقتصادی تنفروشي كردهاند و در كانونهای بحران شهر تهران ساكن بودهاند، سرپناه آنان نيز در منطقه شوش تهران واقع هست و روايت زندگی و تجربيات آنان توسط خود آنان بيان شده هست.
جلسه نقد و بررسی جرمشناختی مستند زنانگی پس از نمایش این فیلم در دانشکده حقوق دانشگاه تهران درحالی برگزار شد که سخنرانان و افراد حاضر در جلسه اکثرا بر این موضوع اتفاق نظر داشتند که این زنان براساس شرایط سخت زندگیشان درگیر بزه شدهاند و دولت برای کاهش و پیش گیری از ادامه این نوع بزهکاری باید نیازهای این افراد را بشناسد و بودجه بیشتری را در اختیار نهادهای حمایتی این افراد قرار دهد.
این افراد بزهدیده سیاسی میباشند
عباس شیری، حقوقدان و استاد دانشگاه در ابتدا با تقدیر از کارگردان این فیلم گفت در شرایط سیاسی و اجتماعی که به هر صورت به سادگی نمی توان مشکلات جامعه را بیان کرد و به نقد و بررسی کشاند، تولید مستند یکی از برترین روشهاست. زمانی که دوربین وارد جامعه میشود می تواند حقیقت یک جامعه را روایت
و هر آن چه در جامعه وجود دارد را بیان کند بنابراین تولید مستند یکی از برترین راهها برای روایت مشکلات درون جامعه هست. در کتاب شناخت جرمشناسی یک اصطلاحی تحت عنوان بزهدیده سیاسی وجود دارد. منظور از بزهدیدگان سیاسی بزهکارانی میباشند که درحالحاضر ما انها را در جامعه بهعنوان قاچاقچی زنان تنفروش افراد معتاد
جیببر و دزد میبینیم و انها را بهعنوان بزهکار در جامعه میشناسیم ولی بزهکاری اینها به علت این موضوع هست که دولت و جامعه پیش از این در مورد این افراد کمکاری کرده هست.زمانی که فقر و بیکاری در یک جامعه گسترده می شود بالطبع بزهکاری هم افزایش مییابد. بزهدیده سیاسی کسی هست که درحال حاضر به انجام بزهکاری میپردازد
اما بزهکاریاش معلول اتفاقات جامعه و کمکاری دولتها هست. بعضی از افراد زمانی که در جامعه نابرابری را دیدن می کنند در موقعیتی قرار می گیرند که بزهکاری را بهعنوان خط مشی زندگی خود قرار می دهند. آن ها برای زنده بودن و نفسکشیدن راهی به غیراز بزهکاری ندارند
در این فیلم بزهکاری معنای دیگری پیدا می کند و نمیتوان رفتار انها را بزهکاری نامید. افراد با دیدن این فیلم با احساسی که به شخصیتهای فیلم با شنیدن داستان زندگیشان پیدا می کنند، اصلا احساس نمی کنند که با افراد بزهکار روبهرو میباشند. با اینکه در طول فیلم صحبتهای این زنان مبنی بر تنفروشی را به وضوح می شنوند و می دانند
که در حقوق جزا از اینکار بهعنوان بزهکاری یاد میشود و قانون آن را بهعنوان یک جرم میبیند، ولی بیننده در طول فیلم اصلا احساس نمیکند که این افراد بزهکار میباشند.این حقوقدان برجسته در ادامه افزود: شاید اگر این فیلم را نمی دیدیم هیچوقت متوجه نمیشدیم که افرادی در جامعه ما حضور دارند که در این حد از بدبختی زندگی میکنند.
افرادی که تمام آرزویشان داشتن یک سقف و خانواده و کمی غذاست. یکی از زنان حاضر در این فیلم میگوید شرایطی که در این منزل دارد با دقت به خطراتی که در خیابان وی را تهدید می کند، شرایط بسیار خوبی هست؛ در صورتی که ما در طول فیلم ظاهر و شرایط این منزل را دیدیم و دیدن کردیم که این منزل ظاهر موجهی نداشت.
بنابراین دولت اجتماعی که دغدغه اجتماعی دارد باید جهت حمایت از شهروندان خود موقعیتی ایجاد کند که این طبقه از شهروندان که هیچ حمایتی ندارند مورد حمایت قرار گیرند. اینگونه فیلمها از قسمتی از واقعیت یک جامعه پرده برمیدارند و سعی در فهماندن این موضوع دارند که بزهکاری آن چیزی نیست که شما تا با حال به آن نگاه می کردید بلکه چهره دیگری دارد که آن چهره در این فیلم به وضوح دیده میشود.
واقعیت مخفی زیر پوست شهر
فیروز محمودی، حقوقدان و استاد دانشگاه در ادامه با تشکر از کارگردان فیلم به نقد حقوقی این مستند پرداخت و گفت در ابتدا که فیلم را دیدم یاد فیلم رخشان بنیاعتماد تحتعنوان زیر پوست شهر افتادم که می گفت بخشی از واقعیت اجتماعی زیر پوست شهر هست که معمولا دیده نمی شود و با کنکاش می توان آن را دید.
ما در هر جایی در مناطق گوناگون با وضع نمونه این فیلم میتوانیم مواجه شویم ولی ممکن هست ماهیت این موضوع متفاوت باشد. فقر جلوههای متعدد دارد و برای فائق آمدن بر فقر و گرفتاری وسایل مختلفی گزینش می شود.خوبی مستند و دیدن واقعیتهای مخفی در جامعه این هست که ما را از نزدیک با آن چه رخ می دهد آشنا می کند و بهطورکلی کارکرد مطالعات جامعهشناسی این هست
که با متدولوژی علمی ما را به واقعیت نزدیک می کند. بهخاطر دارم که چندسال پیش زمانی که مشغول تدریس دوره دکترا بودم، تعدادی از دانشجویان را به یک مرکز بازپروری معتادان بردم و انها را از نزدیک با این نوع از بزهکاری آشنا کردم. یکی از کارکردهای مهم مستند این هست که بتواند گوشهاي از انچه دوربین می تواند را به ما نشان دهد و در ادامه طبیعتا برترین تحلیلکننده خود تماشاچی هست.
بزهدیدگی ساختاری
محمودی با بیان اینکه این نوع بزه دیدگی یک بزهدیدگی ساختاری هست افزود بزهکاری که این نوع مستندها نشان می دهند یک نوع بزهدیدگی هست و من می خواهم نامش را همان بزهدیدگی ساختاری بگذارم. ساختارهای اجتماعی فرهنگی و سیاسی در یک جامعه، یک نوع بزهدیدگی را ایجاد می کند که آن بزهدیدگی می تواند
به موجب قوانین تحت عنوان بزهکاری شناخته شود. شما به احتمال چندان با دیدن این فیلم یک نوع احساس همدردی با کسانی که در این فیلم حضور دارند می کنید احساسی که قرار نیست با مواجه شدن با مجرمان داشته باشیم. ما در مواجهه با مجرم که مرتکب عمل خلافی شده هست باید بگوییم که مجازات حق او و به سود جامعه هست در صورتی که پس از تماشای فیلم این احساس به بیننده دست نمی دهد.
حس شرمساری در این زنان کمرنگ شده ولی از بین نرفته هست
این استاد دانشگاه با بیان این موضوع که حس شرمساری در شخصیتهای حاضر در این فیلم کاهش پیدا کرده هست گفت در اینجا نکتهاي وجود دارد و آن هم این هست که حس شرمساری به تدریج در این افراد ضمن اینکه وجود دارد یک نوع قبحزدایی و ارزشزدایی از ابزارهایي هست که قبلا جرمانگاری شدهاند. جرمانگاری یا ناظر به هدف هست
یعنی ما به قصد دستیابی به یک مقصدی اموری را جرمانگاری می کنیم یا نه، ابزارهای خاصی را جرمانگاری می کنیم. در اینجا ضمن اینکه آن شکل خودش را حفظ کرده حس شرمساری در آن بسیار کمرنگتر شده بهطوری که میتواند به راحتی بگوید که تنفروشی می کند و من و شما هم که این فیلم را میبینیم، احساس برچسبزنی و محکومکردن
کسی که اینکار را انجام می دهد در ما کاهش پیدا می کند. گرچه شاید کسانی که با پخش این فیلمها موافق نیستند همین احساس را می کنند که نکند بیننده ما که در سراسر کشور این فیلم را میبیند پس از آن احساس کند که اینها مجبور میباشند که این کار را انجام میدهند.
این حقوقدان برجسته در ادامه افزود به تدریج شرایط ساختاری بر افراد مثل فقر وضع نابسامان خانوادگی از همپاشیدگی خانواده ناتوانی والدین در انجام وظایفی که بر دوش آنهاست و این ناتوانی یا فردی هست یا موقعیتی تأثیر میگذارد که والدین یا نمی توانند پدر و مادر خوبی باشند زیرا این وظایف را یاد نگرفتهاند یا گاهی اوقات موقعیت سرپرستی را ندارند.
آلبوم این ها باعث میشود افراد به وضعیتی برسند که نتوانند مثل عموم مردم یک زندگی آبرومندانه و شرافتمندانه داشته باشند و روش زندگیشان را خودشان گزینش میکنند و آن روشها حتی اگر جرمانگاری شده باشد تبدیل به روش زندگیشان و شیوه امرار معاش آن ها می شود و افراد به تدریج به انها خو می گیرند.
اینها محصول یک زندگی اجتماعی هست که همۀ ما در آن نقش داشتیم. هم مردم هم دولت هم کمکاری نهادهای مدنی در آن نقش دارد. مردم حاضرند پولشان را برای جایی خرج کنند که می دانند یک زمانی این پول به آن ها بازمیگردد و حاضر نیستند به این قشر از جامعه کمک کنند. اگر دقت کنید متوجه خواهید شد که موقوفات برای اینها کم هست و این نشانه یک ضعف هست.
این آدمها هم یک نیازهایی دارند که این نیازها باید حل شود. متاسفانه ما متوجه نیستیم که یک بخش از جامعه میباشند که نیاز به این موقوفات دارند.محمودی در ادامه با بیان این موضوع که احساس همدردی افراد با شخصیتهای فیلم نمیتواند ناشی از کاهش ارزش جرم در جامعه باشد گفت احساس همدردی می توانید ناشی از چند مورد باشد
که یکی از انها می توانید این باشد که ارزش جرم در یک جامعهاي کاهش پیدا کند که بهنظر من در جامعه ما چنین نیست. جامعه ما همچنان نسبت به رفتارهایي مثل تنفروشی بسیار دلنگران هست و بهعنوان یک ارزش به آن نگاه نمی کند بلکه آن را بهعنوان یک ضد ارزش میبیند. حتی خود اشخاصی که مرتکب این رفتار میشوند حس شرمساری دارند.
همانطور که گفتم این حس شرمساری به این علت که این موضوع برایشان عادت شده، کمرنگ شده هست مثل فردی که اولین بار میخواهد روبهروی خانوادهاش سیگار بکشد. اینکار شاید برای اولینبار برای او سخت باشد ولی در ادامه این موضوع برای او تبدیل به یک عادت خواهد شد و این حس همدردی ما به علت اساسهای ارتکاب جرمی هست که معمولا دیده نمیشود.
احساس افراد با شفافسازی زندگی مجرمان برانگیخته می شود
این استاد دانشگاه با بیان این موضوع که شرایط و نوع زندگی مجرمان منجر به ایجاد حس همدردی در افراد می شود گفت نوع نگاه انسانها تحتتأثیر آگاهیشان هست. شما اگر از مردم بپرسید آیا با اعدام موافقید یا مخالف ممکن هست به شما پاسخ مثبت دهند، ولی اگر از آن ها بپرسید با اعدام شخصی که یک جرم مشخص را انجام داده موافقید یا خیر
احتمالا درصد کسانی که بهطورکلی پاسخ مثبت دادهاند کاهش پیدا میکند زیرا شما یک مورد مشخص را به آن ها گفتهاید. حال اگر در ادامه آن مورد را بازتر و شخص و موقعیت آن را مشخص کنید و وضع را برایشان توضیح دهید تحقیقات تجربی نشان داده هست که در بیشتر مواقع این درصد هم کاهش پیدا می کند و افراد موافق با اعدام کمتر میشوند.
زمانیکه مسائل برای افراد شکافته میشود، افراد احساس همدردی میکنند ولی معنی آن این نیست که بگویید آن چه رخ داده ارزش هست. حس می کنید که این ضد ارزش در بسترهای دیگری رخ داده که آن ها هم مبتنی بر ضد ارزش بودند. برای همین هم در جرمشناسی جدید فقر باید جرمانگاری شود نه رفتار فقرا. آن عاملی که فقر و نابسامانی اجتماعی ایجاد کرده و آن کسی که نمی تواند زندگی را تأمین کند و آن کسی که مسئولیت دارد
چه پدر و مادر و دولت او یک اساساي را فراهم می کند که جرم در آن رخ می دهد. یک زمان به ما می گویند یک فردی مرتکب جرم شده هست. ما صبح زود نمازنخوانده برای دیدن اعدام می رویم ولی اگر به همان مردم توضیح دهند که این فرد مجرم در چه شرایطی زندگی کرده ممکن هست که برای او گریه هم بکنند.
حقوق کیفری آخرین راه حل هست
محمودی با بیان این موضوع که حقوق کیفری آخرین راه حل هست افزود ممکن هست همدردی ما با اشخاصی که مرتکب رفتارهای مجرمانه میشوند به تناسب نوع جرم یکسان نباشد. تصور کنید اگر این افراد مرتکب قتل شده بودند ما ضمن اینکه احساس همدردی نمی کردیم حتما می گفتیم که مجازات هم باید بشوند.
این موضوع دیگر به احساسات و عواطف بازمیگردد و نمیتوان گفت که یکسان هست بلکه طیفی هست. حقوق کیفری کمککار هست و برای همین می گویند که آخرین راه حل هست. حقوق کیفری مجازاتش را انجام میدهد ولی میخواهد به ما بگوید که با مجازات کردن این افراد این موضوع را نمیتوان حل کرد و مشکل اینجاست که ما فکر می کنیم زمانی که اینها را مجازات کردیم مشکل را حل کردهایم برای همین هم حقوقهای کیفری دم دستترین ابزار حکومتها میباشند.
در همین سالهای جدید تا اتفاقی افتاده نمایندگان مجلس یک طرح مبنی بر تشدید مجازات دادهاند چرا؟ چون جامعه احساسش این هست که مجازات کردن پاسخ هست و نمایندگان هم چنین برداشتی دارند و مطالبه را اینگونه پاسخ میدهند. حقوقهای کیفری در هر حال آخرین راه حل هست و درحالحاضر هیچ راهحلی وجود ندارد.
ممکن هست این موارد توجیه فلسفی داشته باشد ولی به این معنی نیست که ما نباید این افراد را مجازات کنیم. این فیلم به ما نشان می دهد که آسیبهای اجتماعی و جرایم تحتتأثیر چه رخدادهایي روی میدهد که پاسخدهی حقوق کیفری در برابر این ها ناتوان هست.
سهلانگاری مادران در تربیت فرزندان مهم ترین عامل بزهکاری
سمیرا میرشفیعیان دانشجوی رشته دکترا و مجری برنامه در ادامه به آسیبشناسی افراد حاضر در این نهادها پرداخت و عدم حمایت قانونی از افراد را مورد انتقاد قرار داد و گفت بیشترین چیزی که از زبان خودشان به روایت خودشان دریافت کردم در درجه اولیه سهلانگاری مادران در تربیت فرزندان هست. همانطور که میدانیم فاصله طبقاتی باعث می شود که افراد آموزش مهارت زندگی را به نحو درستی نبینند. مددکاران این سازمان تنها تلاشی که می کنند
این هست که در درجه اولیه آموزش رابطه پدر و فرزند و مادر و فرزند را به انها بدهند. دومین عاملی که افراد از آن رنج میبردند سابقه محکومیت والدین به زندان و سومین عامل مریضی روانی بود. افرادی که اختلال هویت جنسی دارند، حمایت قانونی ندارند و ما در این اساس با خلأ قانونی مواجه هستیم. اگر این افراد بزهکاری انجام دهند
بهخصوص در جرایم جنسی مرتکب زنا یا لواط شوند، در این اساس فقط منابع فقهی وجود دارد و فقدان قانون و عدم حمایت قانونی باعث می شود افرادی که مشکلات فقر اقتصادی دارند که فقر فرهنگی را به همراه میآورد دچار این آسیب اجتماعی شوند که به انها هرگونه عملی را میتوانند، نسبت دهند.
بودجه حمایتی برای این نهادها کم هست
میرشفیعیان در انتها به معرفی نهادهایی که از اینگونه زنان نگه داری میکنند، پرداخت و گفت: این نهاد طبق بند ب از تبصره ١٥قانون بودجه کشور زیر نظر سازمان بهزیستی تشکیل شده و تنها مشکلی که سازمان دارد، بودجه آن هست. زمانی که بودجه در اختیار این سازمان قرار داده شود تعداد زیادی از افراد تحت حمایت قرار میگیرند.
افراد ٢١روز بیشتر نمیتوانند در این مکان حمایتی بمانند و پس از آن باید آنجا را ترک کنند و بعد به سامانسرای لویزان برده می شوند یا به مراکز ترک اعتیاد میروند یا توسط کمپ اعتیاد به این مکان ارجاع داده میشوند یا به خانواده یا سایر مراجعی که بهعنوان منزلهای امن شناخته شدهاند، ارجاع داده میشوند.
مسألهاي که وجود دارد این هست که حمایت قانونی بهخصوص در رابطه با خشونتهای خانگی محدود هست و این افراد مجبور می شوند که به منزلهای خودشان برگردند زیرا ما می گوییم زن طبق قانون باید تمکین کند و مرد طبق قانون مدنی ریاست یک خانواده را به عهده دارد بنابراین زمانی که قانون از این افراد حمایت نکند
مجددا تحت خشونت خانگی قرار می گیرند و تنها در صورت متاهل بودن هست که به منزلهای امن ارجاع داده میشوند و در صورت مجرد بودن باید به خانوادههایشان برگردند و همین طور در ارتباط با مواردی که میبینیم این افراد دارای کودکانی میباشند که حتی در منازلشان کودک آزاری هم انجام می شود.
با دقت به اینکه ما اصلاحی را در قانون حمایت از کودکان بیسرپرست و بدسرپرست دیدیدم حتی باز هم حمایت درستی از این کودکان انجام نمیشود و آن ها مجددا به خانوادهشان بازمیگردند.من فکر میکنم همین که این نهادها توسعه داده شوند و بهعنوان نهاد حمایتی دولت به انها کمک و بودجه سازمان را تأمین و از مددکاران اجتماعی دعوت کند
که هر چه بیشتر با این افراد مشارکت داشته باشند می توانید اساساي باشد مبنی بر کاهش آسیبهای اجتماعی نه حذف آسیبهای اجتماعی زیرا در جامعه فعلی حذف کامل آسیبها امکان پذیر نخواهد بود.