مصاحبه جالب و خواندنی با جلال مقامی استاد دوبله

مصاحبه جالب و خواندنی با جلال مقامی استاد دوبله

مصاحبه جالب و خواندنی با جلال مقامی استاد دوبله 

همگی تصویر و صدای را با برنامه نوستالژیک دانستنی ها به یاد داریم که روزهای یکشنبه ما را پای تلویزیون می نشاند. جلال مقامی نیاز به معرفی ندارد و اصلا لازم نیست او را به عنوان یکی از دوبلورها و گویندگان پیشکسوت معرفی کنیم. مقامی از جمله دوبلورهایی است که به خاطر جنس صدایش

 

در بسیاری از فیلم ها به جای شخصیت های جوان صحبت کرده و خیلی از هنرپیشگان و بازیگران جوان سال های انقلاب با صدای او شناخته شدند. همان طور که صدای خسرو خسرو شاهی یا سعید مظفری، جوانان زیادی را به مخاطبان سینما و تلویزیون معرفی کرد.

 

بیماری مقامی هم که طی سال های اخیر با آن دست و پنجه نرم کرده، موضوع تازه ای نیست و مصاحبه هایی درباره اش داشته است اما در گفت و گویی که مشروح آن در ادامه این مطلب می آید، سعی کردیم ساعتی را به گپ و گفت با این پیشکسوت دوبله اختصاص بدهیم؛

 

طوری که از بیان خاطرات گذشته و مرور فیلم های که در آن ها صحبت کرده، لذت ببرد. صدای ثابت «رابین ویلیامز» در دوبله فیلم های، این روزها به دلیل سکته مغزی که چند سال پیش از سر گذراند، حال خوشی ندارد. البته خود مقامی صحیح و سالم و با انرژی است و شاید بهتر باشد بگوییم صدای اوست که حال خوشی ندارد.
او که تا چندی پیش در رادیو البرز فعالیت داشت، می گوید این روزها دیگر به رادیو هم نمی رود و ساعاتش را در خانه می گذراند. مقامی معتقد است آن جنس صدای جوان و پر انرژی اش تا سال گذشته وجود داشت ولی بیماری موجب شده لرزش و خش موجود در صدایش محسوس باشد.

 

برای گفت و گو با این چهره پیشکسوت دوبله که بیش از نیم قرن از زندگی اش را به این حرفه اختصاص داده، یک ظهر شهریوری را در نظر گرفتیم و به منزلش در مهرشهر کرج رفتیم، مقامی ما را در مجمع مسکونی ای که در آن ساکن است، پذیرفت و گفت و گو با خنده و انرژی شروع شد. گرفتن عکس هم از جمله نکاتی است که خبرنگاران و عکاسان هنگام چنین مصاحبه هایی به خاطرش به مشکل روبه رو می شوند.

 

اما مقامی با وجود سن و سالش از سر و کله زدن با خبرنگاران جوان و گل گفتن و گل شنیدن ابایی نداشت و با رویی گشاده و صبر و حوصله، در قسمت گل کاری شده مجتمع به عکاس این گزارش، رخ نشان داد. این مصاحبه به نوعی بیان خاطرات و تاریخ شفاهی مقامی از سال های حضورش دربازه ای بیش از 5 دهه

 

در حرفه دوبله است. شروع گفت و گو با مرور دوبله فیلم سینمایی «بوچ کسیدی و ساندنس کید» همراه بود. فیلمی که در دوبله آن مقامی به همراه چنگیز جلیلوند به جای «رابرت ردفورد» و »پل نیومن» گویندگی کرده اند. بعد از دیدن بخشی از این فیلم گپ و گفتمان را با این دوبلور کهنه کار آغاز کردیم.

 

قسمت مورد نظر از فیلم، بخشی بود که بوچ و ساندنس، قطاری را دزدیده و می خواهند گاو صندوق درونش را با دینامیت منفجر کنند اما گویی در محاسبه تعداد دینامیت ها اشتباه کرده اند و بعد از انفجار، کل واگن حاوی گاو صندوق منفجر می شود. بعد از این اتفاق، شاهد ارائه تعدادی دیالوگ پس گردنی هستیم

 

یعنی در حالی که بازیگران، دیالوگی نمی گویند دوبلورها با ذوق و قریحه خود، به جای شان دیالوگ گفته و شیرین زبانی می کنند.در این بخش از فیلم هم صدای مقامی را می شنویم که با لحن تمسخر می گوید: «فک کنم دینامیتش یه خورده کم بود. نه؟» و جواب جلیلوند را می شنویم که

 

«خوئتو مسخره کن!» در ادامه هنگامی که رابرت ردفورد مشغول خندیدن است، مقامی همراه با خنده به جای این بازیگر می گوید: «باز ما عقلمونو دادیم دس این!» و صدای جلیلوند در حالی شنیده می شود که آسمان را می بینیم و اسکناس های درون گاو صندوق، بعد از انفجار در حال پرواز هستند: «تو عقلت کجا بود که بدی دس من؟»

 

آخرین دیالوگ پس گردنی این قسمت از فیلم هم سهم مقامی است: «هووووم! همون یه ریزه شم تو نداری!» مقامی بعد از دیدن این قسمت در حالی که از تجدید خاطر گذشته، لبخندی به لب دارد به سوالات ما پاسخ می دهد.

 

آقای مقامی، این دیالوگ ها، کاملا پس گردنی هستند!

 

– بله! وقتی صحنه ایجاب می کرد، از این کارها هم می کردیم ولی نه آن گونه که برخی می گویند. اینکه عقلت کجا بود و اینکه همین یه ریزه را تو نداری، به جایی بر نخواهد خورد. این کار، یک شیرینی خاص به کار می دهد.

 

این دیالوگ ها پیشنهاد خودتان بود یا مدیر دوبلاژ کار؟

 

– نه! این ها همان بداهه پردازی های سر صحنه هستند.

 

یعنی از پیش با مدیر دوبلاژ هماهنگ نکرده بودید؟

 

– نه! مدیر دوبلاژ به این کارها کاری نداشت؛ به ویژه وقتی که (حمل بر خود ستایی نباشد) قرار بود گویندگانی چون جلیلوند و من در فیلمی گویندگی کنیم. این شرایط با وقتی که دیالوگ پس گردنی زننده باشد، فرق می کند چون در این صورت، اصلا خودمان، دیالوگ پس گردنی را نمی گوییم.

 

مثلا چند شب پیش در تلویزیون فیلمی دیدم که دوبلورش در یکی از دیالوگ هایش به طرف مقابل می گفت: «سابیدی!» خب این ها کلمات زشتی هستند؛ حداقل در فرهنگ ما اینگونه است. برایم عجیب بود که چنین چیزی از تلویزیون پخش می شود چون معمولا این جملات را برای پخش بیرون می آوردند. ولی وقتی دیالوگ پس گردنی زننده نباشد یا مفهوم زشتی را تداعی نکند، چه اشکالی دارد!

 

شروع این دیالوگ های پس گردنی را از مرحوم دوستدار می دانند.

 

– بله! این کار را در نخستین فیلمی که به جای «جان وین» صحبت کرد، انجام داد و این پس گردنی ها به قول شما یا بداهه گویی ها به قول ما، باعث شد که فروش فیلم بسیار بالا برود. فیلم خیلی ساده ای هم بود. بازیگرها بیشتر در فیلم راه می رفتند و اکت و عمل خاصی نداشتند ولی همین بداهه گویی های دوستدار باعث شد

 

فروش فیلم فوق العاده بالا برود و صاحبان فیلم هایی که جان وین در آن ها بازی کرده بود، فیلم هایی را که جان وین در آن ها 30 سالش بود، از انبارها بیرون آورند و تحویل دادند تا دوستدار در آن ها به جای جان وین صحبت کند. سالن های سینما هنگام ارائه این دیالوگ های بداهه توسط دوستدار، از خنده منفجر می شد.
به یاد دارم سر دوبله یکی از فیلم های جان وین، به جای یک شخصیت جوان گویندگی می کردم و در صحنه ای یک سرباز سراغ افسر ارشدش که جان وین نقشش را بازی می کرد می رفت و تا مرخصی بگیرد. جان وین می گفت چرا مرخصی می خواهی؟ و سرباز هم می گفت مادرم مرده

 

و می خواهم برای مراسم تدفینش بروم. آقای دوستدار همانجا سرضرب گفت: «تو که مادر نداری، بی پدر!» این شیرین زبانی ها باعث فروش بالای فیلم های جان وین می شد و صاحب فیلم هم طبیعی بود که فروش بالای فیلمش را می خواست.

 

کمی رابطه همکاری تان با چنگیز جلیلوند را باز کنیم! شما 2 نفر در فیلم های زیادی کنار هم بوده اید. مثلا در فیلم هایی مثل «بوچ کسیدی و ساندنس کید» و «نیش» هر دو به جای رابرت ردفورد و پل نیومن صحبت کرده اید. یا مثلا در فیلم «چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد».

 

– بله! در فیلم «طلای مکنا» من «عمر شریف» را می گفتم و آقای جلیلوند «گریگوری پک» را. در خیلی از فیلم ها کنار هم حرف زدیم و گویندگی کردیم. ما جدا از همکاری مان در دوبله، دو دوست بسیار صمیمی بودیم یعنی اکثر روزهای مان و سفرهای مان با هم می گذشت. مرحوم رسول زاده به ما می گفت

 

وقتی شما 2نفر در یک فیلم کنار هم می افتید، مدیر دوبلاژ با اطمینان خاطر کارش را انجام می دهد. ما خودمان هم مدیر دوبلاژ بودیم و مشکلات و سختی های کار یک مدیر دوبلاژ را می دانستیم.

 

متاسفانه از زمانی که به کرج آمده ام، این ترافیک اتوبان کرج – تهران در ساعات عصر که کارمان تمام می شد، باعث دوری ام از دوستانی مانند جلیلوند شد، چون کنار کشیدم. بعد از بیماری و ناخوشی ام هم دیگر نمی توانستم سرکار دوبلاژ بروم. این شد که متاسفانه از محیط دوبلاژ دور شدم.

 

متاسفانه که نه؛ چون به هر حال کارهایم را کرده ام. من از 17 سالگی وارد کار دوبلاژ شدم تا الان که 74 سالم است؛ یعنی بیش از 50 سال. دیگر کافی است و الان باید جوان ها کار کنند.

 

ولی متاسفانه جوانان ما، میدان مناسبی ندارند که کارشان جلوه کند. فرض کنید فیلمی مثل «بینوایان»، «برباد رفته» و دیگر فیلم های بزرگی که شما یادتان نمی آید ولی احتمالا روی دی وی دی دیده اید، تولید نمی شود. آن فیلم ها برگرفته از آثار بزرگ ادبی جهان بودند. بینوایان یا جنگ و صلح اثرهای ماندگار ادبی جهانی هستند.

 

یا اثری مانند «دکتر ژیواگو»…

 

– بله! و خیلی فیلم های دیگر. یا «خوشه های خشم» از «جان اشتاین بک». حساب بکنید که حرف زدن در دوبله چنین فیلم هایی چقدر با حرف زدن در فیلم های کره ای فرق دارد. در آن فیلم ها، بازیگر اجازه نمی داد ما به جایش بد حرف بزنیم و تحت تاثیر آن بازی های بزرگ قرار می گرفتیم. اما جوانان امروز ما باید چه کار کنند؟ چون در چهره بازیگران چینی و کره ای، هیچ بازی ای وجود ندارد.

 

فقط می توان بزن بزن و حرکات اکشن را دید که یک نفر به آسمان می پرد و یکجا، 10 نفر را می کشد یا از روی این ساختمان تا آن ساختمان می پرد. حتی فیلم های امروز هالیوود هم چیزی برای گویندگان جوانمان ندارند. فیلم های اساسی، امروز یا در هالیوود نیست یا اگر هم هست، به ایران نمی رسد!

 

می خواستم در همین باره این سوال را بپرسم که چه شد طی سال های اخیر دیگر این اتفاق نیفتاد که شما و آقای جلیلوند کنار هم بنشینید و دوبله کنید؟

 

– دلیلش این است که فیلمش یعنی فیلمی که باعث این اتفاق بشود، نیست.

 

یعنی آن هنرپیشه های اسطوره ای دوران کلاسیک دیگر نیستند.

 

– بله! افت دوبلاژ به همین دلایل است نه به خاطر ورود جوانان. این جوانان گناهی ندارند و اگر میدان مناسب داشته باشند، بخوبی خودشان را نشان می دهند.

 

در فیلم «چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد» آقای جلیلوند، به جای «ریچارد برتون» صحبت می کرد و شما به جای جوان رو به رویش. در فیلم «قلعه عقاب ها» هم ایشان به جای همین هنرپیشه صحبت می کرد و شما به جای «کلینت ایستوود».

 

– بله! من در آن فیلم به جای ایستوود حرف می زدم. همان طور که گفتم، زیاد در کنار هم بودیم.

 

اینکه شما در اکثر فیلم ها به جای رابرت ردفورد صحبت می کردید یا هنرپیشه ای مانند عمر شریف؛ باعث می شد حس خاصی نسبت به آن هنرپیشه داشته باشید؟

 

– طبیعی است که جواب مثبت است. شرایطی بود که هنگام کار حس می کردم، دارم خودم را می بینم و درصدی از «من» را در آن بازیگر می دیدم. نه تنها من، بلکه باقی دوبلورها هم وقتی چند بار به جای یک هنرپیشه، حرف بزنند، یک حس تعلقی بین آن ها و آن هنرپیشه به وجود می آید.

 

من هم هنرپیشه هایی را که چندبار به جای شان حرف زدم، دوست داشتم. فیلم هایی هم که فقط یک بار به جای یک هنرپیشه حرف زدم، بسیار زیادند و این حس اصلا بین من و هنرپیشه مورد نظر به وجود نمی آمد.

 

شوخی نیست، چون 50 و چند سال گویندگی کرده ام و تعداد فیلم ها خیلی زیاد بود. بعد از ورود هم زود به نتیجه رسیدم. یعنی یک سال بعد از شروع کارم در دوبله، توانستم رل اول بگویم. آن زمان هم تعداد گویندگان زیاد نبود و کسی هم دوبله را نمی شناخت.

 

بنابراین از زمانی که برای گفتن رل اول آمادگی پیدا کردم تا یک سال پیش، حساب کنید هفته ای حداقل 2 فیلم می شود 8 فیلم در ماه. اگر در ماه 8 فیلم دوبله کنی، حساب کنید طی 50 سال چند فیلم می شود!
صدای تان در فیلم «بوچ کسیدی و ساندنس کید» که با هم دیدیم، خیلی جوان است و تفاوتش با صدای حال حاضرتان بسیار مشهود است. این اتفاق را در مورد برخی دیگر از گویندگان پیشکسوت هم می بینیم ولی گویندگانی مانند چنگیز جلیلوند دچار این مشکل و به عبارتی صدای خش دار نشده اند.

 

اما صدای گویندگانی مانند بهرام زند، نسبت به صدای حال شان یک حالت جاافتادگی و سالخوردگی پیدا کرده است. دلیل این مساله را در چه می دانید؟ بیماری یا بالا رفتن سن و سال؟

 

– نه! صدای من تا سال گذشته مانند همان دوران جوانی ام بود. من سکته مغزی کردم و اتفاقی که برای صدایم افتاده، به دلیل همان سکته است. بعد از سکته، صدایم در نمی آمد و بسیار هم ناراحت بودم. این خشی هم که الان به آن اشاره کردید، به خاطر قرص هایی است که می خورم. یکی از این قرص ها موجب حساسیت تارهای صوتی می شود

 

پس علت تغییر صدای تان، بیماری است!

 

– بله! شما به گوینده ای مانند منوچهر والی زاده نگاه کنید! صدایش هیچ فرقی نکرده است. حسین عرفانی هم همین طور. حتی درباره بهرام زند که شما می گویید، من این احساس را ندارم. صدا با بالا رفتن سن، فرق زیادی نمی کند. پیر شدن، ممکن است در تلفظ حروف و تضعیف تارهای صوتی دخیل باشد، اما نه اینکه باعث خش دار شدن صدا شود.

 

یعنی اگر گوینده، از صدایش محافظت کند، اتفاقی برایش نمی افتد؟

 

– بله! تازه والی زاده یک سال هم از من بزرگ تر است. جلیلوند متولد 1315 است یعنی 5 سال از من بزرگ تر است و همان طور که اشاره کردید خیلی مواظب خودش است. نه سیگار می کشد و نه هیچ کار دیگری که برای صدا ضرر داشته باشد انجام می دهد.

 

با آقای والی زاده که صحبت می کردم، می گفت روزی یک سیب می خورم. به همین دلیل بیمار نمی شوم. حالا کمی هم درباره هنرپیشه های ایرانی صحبت کنیم که به جای شان گویندگی کرده اید. به نظرم مجید مظفری و فرامرز قریبیان از جمله هنرپیشه هایی هستند که زیاد به جای شان گویندگی کرده اید!

 

– به جای قریبیان زیاد حرف زده ام. گاهی اوقات به جای فرامرز قریبیان، یا آقای زند صحبت می کرد یا منوچهر اسماعیلی. نمونه هم در فیلم «کانی مانگا» بود که مرحوم ناظریان به جایش صحبت کردند.

 

به نظرم صحبت کردنم به جای قریبیان به این علت بود که در آن سال ها، فرامرز جوان بود. خیلی از فیلم هایی را که جوان بود، به جایش صحبت کردم. در فیلم هایی مثل «آوار» یا فیلم «غزل» که با فردین همبازی بود یا فیلم «پدر بزرگ» به جایش حرف زدم. چند وقت پیش شبکه نمایش هفته فیلم هایی فرامرز را برگزار می کرد

 

و فیلم های او را نمایش می داد. از 7 فیلمی که پخش شد، 2 فیلم را منوچهر اسماعیلی صحبت کرده بود و 5 فیلم باقی را من گویندگی کرده بودم. صدای من در آن زمان، برای فرامرز مناسب تر بود.

 

چون جنس صدای اسماعیلی مسن است. در خیلی از فیلم های ایرانی به جای هنرپیشه های جوانی صحبت کردم که مشهور نبودند. به یاد دارم جوانی به نام جواد قائم مقامی بود که در فیلم های مجید محسنی یا رضا صفایی ایفای نقش می کرد و من به جایش صحبت می کردم.

 

در 2 فیلم هم به جای پرویز پرستویی صحبت کردم. قبل از اینکه صدای سر صحنه باب شود. یکی فیلم «شکار» بود و دیگری فیلمی که نامش را به خاطر ندارم. آن سال ها بیشتر صداها باید به شخصیت های کلاه شاپودار و زیر بازارچه ای می خوردند. مثلا تیپ صداهای جلیلوند و مرحوم ناظریان و جوان اول هایی که صدای من به آن ها بخورد کم بودند.

 

مثلا صدای آقای خسرو شاهی که به جوان ترها می خورد.

 

– بله! دقیقا. هنرپیشه مورد مثالش هم بیژن امکانیان است که خسرو شاهی به جایش حرف می زد. یا ابوالفضل پور عرب.

 

آقای خسرو شاهی، به جای مجید مظفری هم گویندگی کرده اند؛ در فیلم «جنگ نفت کش ها».

 

– بله! من آن موقع سفر بودم. متاسفانه گاهی اوقات بی مهری هایی می شود و ما مدیر دوبلاژها وقتی فیلمی را به ما می سپارند، رل اولش را خودمان می گوییم.
اتفاقا می خواستم درباره زیاد رخ دادن این اتفاق از شما بپرسم! شاید علتش این باشد که مدیر دوبلاژ احساس می کند دیگران از پس آن نقش بر نمی آیند و نمی تواند به کسی اعتماد کند!

 

– خب! تا حدودی هم این طور است اما وقتی من گوینده بارها به جای یک هنرپیشه صحبت کرده ام و موفق بوده ام، آیا نمی توانم در یک فیلم دیگر این کار را بکنم؟

 

برای تان پیش آمد که با بازیگرانی که به جایشان صحبت می کردید، روبه رو بشوید و نظرشان را بپرسید؟

 

– بله! در فیلمی به جای سعید راد صحبت کردم. اوایل انقلاب بود. اگر اشتباه نکنم نام فیلم «مرز» بود. آقای راد خیلی از من تشکر کرد چون باید با لهجه کردی با جایش صحبت می کردم. به یاد دارم که گل و شیرینی خریده بود و به استودیو آمد. در فیلم «غزل» هم به جای فرامرز با لهجه کردی صحبت کردم. مسعود کیمیایی دوستی داشت که کرد بود و با آن فرد، 2 روز تمرین کردم تا توانستم با لهجه کردی صحبت کنم.

 

به لهجه کردی اشاره کردید. یاد فیلم میرزا کوچک خان افتادم که به مدیریت منوچهر اسماعیلی دوبله شد و شما در آن به جای 2 شخصیت صحبت کردید؛ یکی خالو قربان و دیگری دکتر حشمت.

 

– بله! آن فیلم را آقای اسماعیلی در ارشاد دوبله کرد. شخصیت دکتر حشمت را بازیگر معروفی ایفا نمی کرد.

 

چند وقت پیش یک عکس سیاه و سفید بسیار قدیمی از شما دیدم که در حال ایفای نقش بودید. شما تجربه تئاتری هم داشته اید؟

 

– بله.

 

خیلی از دوبلورهایی که از فضای تئاتر به دوبله می آیند، واقعا کاری متفاوت از کار دیگر گویندگان ارائه می دهند. شما هم از تجربه تئاتری تان می گویید؟

 

– تئاتر بازی کرده ام ولی تئاتر های تک سئانس بود. گروه هایی بودند که نمایش هایی را تمرین می کردند و سالنی را می گرفتند تا کارشان را روزهای جمعه به صورت تک سئانس در آن اجرا کنند. زنده یاد احمد صفایی چنین گروهی داشت. من با او همکاری داشتم و حدود 12 کار تئاتر تک سئانس را با او در کارنامه دارم.

 

کارها در لاله زار اجرا می رفتند؟

 

– بله! در لاله زار بود و اگر اجرا موفق بود و می گرفت، تمدید می شد و اجرای دیگری به آن می دادند و به غیر از تئاتر، در حدود 7 تا 8 فیلم هم ایفای نقش کرده ام. اما درباره دوبله این اعتقاد اصلی من است که وقتی می پرسند استاد شما کیست، می گویم خود بازیگران.

 

دوبلور وقتی موفق می شود که حس را از بازیگر بگیرد و دوباره تحوبلش بدهد. هیچ کس نمی تواند به شما بگوید چگونه عاشق شوید! حتی گوشتان هم باید به حجم صدای بازیگر عادت کند.

 

به همین دلیل است که می گویم جوانان نمی توانند در دوبله خودشان را نشان بدهند. چون بازیگرهای خوب دیگر نیستند یا به چشم نمی آیند. ما قدیمی های دوبله هم که تافته جدا بافته نبودیم. در هر فیلمی که دوبله می کردیم، کمی به اندوخته مان اضافه شد و فرصت پیدا کردیم و مضاف بر اینکه در گذشته، دوبله هر فیلم بیشتر طول می کشید اما امروز با این دستگاه های دیجیتال، دوبله یک فیلم از صبح تا عصر تمام می شود.

 

در فیلم های سینمایی ای که بازی کردید، خودتان به جای خودتان گویندگی کردید؟

 

– بله.

 

چون گاهی پیش می آید که دوبلوری در فیلمی بازی کند و دوبلور دیگری به جایش حرف بزند.

 

– نه! برای من این اتفاق نیفتاد.

 

فیلم ها همه مربوط به پیش از انقلاب بودند؟

 

– نه! 2 تا از فیلم هایی که بازی کردم مربوط به پس از انقلاب می شوند. «راز گل شب بو» و «زنگ اول». در یک سریال هم بازی کردم که اسمش «شب های آندلس» بود. این سربال به صورت زنده پخش می شد و مرحوم مقبلی، خانم پازوکی و خیلی های دیگر در آن بودند.

 

خیلی از دوبلورهای قدیمی و پیشکسوت از زنده یاد علی کسمایی به عنوان معرفشان به دوبله یاد می کنند. شما را چه کسی وارد فضای دوبله کرد؟

 

– من را هوشنگ لطیف پور وارد دوبله کرد.

 

ایشان شما را کجا دید؟

 

– جای خاصی نبود. من آن زمان در دوبله بودم ولی جایگاه خاصی نداشتم. تصادفا من را در استودیویی دید و برای کار دعوتم کرد. بعد از آن هم برای فیلم های بعدی اش از من دعوت کرد. البته باز هم تاکید می کنم که مدیر دوبلاژ در عین اینکه تجربیات را به گوینده منتقل می کند، اما استاد اصلی گوینده،

 

خود بازیگر است که حس را منتقل می کند. نقش مدیر دوبلاژ این است که به یک جوان فرصت بدهد و نقش مناسبی به او بدهد تا خودش را نشان بدهد.
هوشنگ لطیف پور، علی کسمایی یا سعید شرافت کسانی هستند که آن ها را بیشتر به عنوان مدیر دوبلاژ می شناسیم تا گوینده. به نظرتان مدیر دوبلاژ در وهله اول نباید خودش یک دوبلور باشد؟

 

– اگر گوینده باشد، بهتر است یعنی تا 40 درصد در انتخاب صدا و انتقال حس موثر است ولی الزامی در این باره وجود ندارد. آقای شرافت در اوایل کارش در جوانی در چند فیلم صحبت کرد ولی آقای کسمایی هرگز. ولی مرحوم رسول زاده یا زنده یاد کاملی گویندگی هم می کردند.

 

عکس آن ها، منوچهر اسماعیلی است که چند فیلم را مدیر دوبلاژی کرد اما بیشتر او را به عنوان گوینده می شناسیم.

 

– بله! چون اسماعیلی حوصله مدیر دوبلاژی را ندارد؛ حوصله کارهای از قبیل دیالوگ نویسی و سرو کله زدن با گویندگان در اتاق دوبله.

 

یکی کارهایی که آقای اسماعیلی دوبله کرد، فیلم «محمد رسول الله (ص)» بود که شما در آن به جای شخصیت جعفربن ابوطالب گویندگی کردید. به نظرم دوبله این فیلم، حقیقتا از زبان اصلی اش بهتر است. آقای اسماعیلی در جایی درباره دوبله این فیلم از شرایط و روحیه خاص خودش و گوینده ها می گفت. فیلم هم اوایل انقلاب دوبله شد. شما خاطره خاصی از دوبله «محمد رسول الله (ص)» دارید؟

 

– طبیعی است. در ایران به تازگی حکومت اسلامی سر کار آمده بود و همه جا صحبت از اسلام بود. در آن شرایط، چنین فیلمی آمد. محیط به طور کلی با پیش از انقلاب فرق می کرد. فیلم هم واقعا فیلم بود و به صورت 35 میلیمتری آمد؛ نوار ویدئویی نبود. با آپارات پخش می شد

 

و در استودیوی فیلم کار، روی یک پرده عظیم آن را دوبله کردیم. به نظرم این فیلم با امکانات آن زمان، نسبت به فیلم آقای مجید مجیدی اثر ماندگارتری است. چون مصطفی عقاد بیشتر روی شخصیت پیامبر(ص) تمرکز کرده بود ولی فیلم مجیدی با امکانات و جلوه های بصری اش، مخاطب را از آن فضا دور می کند.

 

در«محمد رسول الله (ص)» همسرتان خانم رفعت هاشم پور به جای شخصیت هند با بازی «ایرنه پاپاس» صحبت می کرد. خاطره مشترکی از کار در دوبله این فیلم دارید؟

 

– نه! خاطره نداریم. او کار خودش را می کرد و من هم کار خودم را. فقط با هم به سر این کار می رفتیم و بر می گشتیم.

 

در طول دوران کاری تان در دوبله چطور؟

 

– خب، خیلی فیلم ها بوده که با هم در آن ها حرف زده ایم. اما وجه اشتراک مان این بود که صبح باهم می آمدیم و بعد از کار با هم بر می گشتیم.

 

خانم هاشم پور را چه کسی وارد دوبله کرد؟

 

– او را هم هوشنگ لطیف پور معرفی کرد. همسرم لیسانس تئاتر دارد و هم دوره بازیگرانی چون جعفر والی زاده، فهیمه راستکار و بهمن مفید بوده است. آقای لطیف پور هم با او در تئاتر آشنا شد که به فضای دوبله دعوتش کرد.

 

شما از پارسال می گویید ولی کارهای ایشان را که مرور می کردم، به نظرم رسید که سریال «معصومیت از دست رفته» آخرین کاری بوده که ایشان در آن گویندگی کرده است. یعنی سال 81 یا بگوییم اوایل دهه 80. اخیرا هم تلویزیون سریال «قصه های جزیره» را پخش می کرد که ایشان در آن، به جای جکی باروز و شخصیت خاله هتی صحبت می کرد.

 

– بله! آن سریال را خودش دوبله کرد.
علت این قهر و کناره گیری شان چه بود؟

 

– قهری به آن معنا در کار نیست. گفت خسته شده ام و دیگر نمی خواهم کار کنم. اتفاقا خیلی هم به او اصرار کرده و برای کارهای مختلف دعوتش کردند ولی نرفت. مرحوم فرج الله سلحشور برای سریالی از او دعوت کرد ولی قبول نکرد. مشکلی هم نداشت و گفت به احترام شما به سخنان تان گوش می دهم ولی پاسخ نهایی ام نه است.

 

آقای مقامی! یکی از هنرپیشه هایی که به جایش صحبت کرده اید، و حقیقتا صدای تان روی این بازگیر نشسته، «رابین ویلیامز» است. طوری که به نظرم، صدای شما بهتر از صدای خودش به این چهره می خورد. «جومانجی»، «چه رویاهایی می آیند» و نمونه عالی اش «ویل هانتینگ خوب» است که به جای او صحبت کرده اید. دوبله «ویل هانتینگ خوب» واقعا عالی است. مدیر دوبلاژش خودتان بودید؟

 

– نه! دوبله این فیلم را مدیریت نکردم ولی چند فیلم دیگر از ویلیامز بود که هم دوبله کردم هم به جایش صحبت کردم. «جومانجی»، «مرد 200ساله» یا «خانم دابت فایر» را خودم دوبله کردم. این بازیگر را خیلی دوست داشتم.

 

احتمالا خیلی از مرگش ناراحت شدید!

 

– اتفاقا خبرنگاری در این باره از من پرسید و گفت رابین ویلیامز مرده است. حرفی نداری؟ گفتم نه، چه حرفی! خدا بیامرزدش!

 

کمی درباره «ویل هانتینگ خوب» صحبت کنیم. شاید مخاطب آنقدر که از تماشای نسخه دوبله فیلم لذت می برد، از دیدن نسخه صدای اصلی لذت نبرد و صدایتان به طرز عجیبی بهتر از صدای خود رابین ویلیامز تاثیر می گذارد.

 

– لطف دارید. به نظرم 2 مساله باعث می شود که شما این طور قضاوت کنید. یکی اینکه به هنرپیشه علاقه داشته باشی و دیگری؛ بازی هنرپیشه است که تو را دعوت می کند مثل خودش بشوی. واقعا وقتی قرار است داخل اتاق دوبلاژ بروی و به جای یک هنرپیشه حرف بزنی، تقریبا خودت را فراموش می کنی.

 

نمی خواهم مثل بعضی بگویم که 3 ماه در یک شخصیت یا نقش فرو رفتم و 3 ماه بعد را صرف بیرون آمدن از او کردم. این ها شعار است. چون اگر امروز به جای این هنرپیشه حرف زدی، فردا باید جای یک هنرپیشه دیگر حرف بزنی.

 

شاید دیگر دوبله حالت اقناع یا ارضا کنندگی اش را برای شما از دست داده که دوبله نمی کنید و به استودیو نمی روید.

 

– بعضی وقت ها اصلا حس نمی کنم صدایم گرفته و به این شکل درآمده است. به یکی از قرص هایی که می خورم حساسیت دارم و همان قرص است که باعث می شود صدایم به این روز در بیاید. روزانه چند قرص می خورم و دکترم می گوید وقتی زمان مصرف قرص ها تمام شد،صدایت باز می شود. این صدا هم بازی در می آورد و یک روز خوب است یک روز بد. اگر هم دیگر بر نگردد، من را بس است.

 

یعنی کارتان را کرده اید!

 

– بله! ببینید، چنگیز جلیلوند بعد از 20 سال که از آمریکا برگشت، نقش هایی را گفت که واقعا دلم سوخت. آخر پسر، تو چنین جایگاهی را داری، این چه کسی است که به جایش حرف زده ای؟

 

چرا؟ وقتی خودش این کار را انجام می دهد، شاید به نتایجی رسیده باشد!

 

– آخر خوب انجام نمی دهد. رل هایی که می گوید، رل هایی هستند که اگر زمان گذشته بود به او نمی دادند. یعنی به صدای او نمی خورد. جلیلوند صدای بسیار الماس گونه ای دارد. دل من بابت این می سوخت که می دیدم این صدا دارد در جای بدی مصرف می شود. ببینید، صدای منوچهر اسماعیلی، تیپ پذیر است.

 

من هم همینطور. یعنی در «مرد 200 ساله» یا «خانم دابت فایر» تیپ گفتم و نقش زنانه رابین ویلیامز را هم گفتم. ولی جلیلوند نقش های را می گوید که مناسبش نیستند و جایگاهش واقعا حیف است. این موضوع را مردم به من می گویند.
به نظرتان، صدای آقای والی زاده هم تیپ پذیر است؟

 

– نه! خسرو شاهی هم نه! بهرام زند هم نه! منظورم این است که صدای شان یک شکل و تن خاص دارد و نباید صدای شان را تغییر بدهند. حتی گوینده ای مانند پرویز بهرام هم همینطور است. فیلمی بود که در آن سعید راد و اسدالله یکتا بازی می کردند و یکتا از این بازیگرهایی کوتاه قد بود.

 

زنده یاد ناظریان به جای هر دوی این بازیگرها صحبت می کرد. ولی محال بود شما متوجه شوید ناظریان است که دارد به جای این دو گویندگی می کند.

 

به یاد یک فیلم ایرانی دیگر افتادم که در آن صحبت کرده اید؛ فیلم جنگی «خلبان» به کارگردانی جمال شورجه که شما در آن به جای علی دهکردی صحبت کردید!

 

– بله! خیلی فیلم های دیگر هم بود. یکی از هنرپیشه هایی که زیاد به جایش حرف زده ام، عبدالرضا اکبری است. پیش از آن که صدای سر صحنه بیاید، در خیلی از فیلم های جنگی و انقلابی، به جای خیلی از جوان هایی که آن زمان شناخته شده نبودند، حرف زدم. به یاد دارم که در چند فیلم به جای مجید مجیدی حرف زدم.

 

در فیلم های «بایکوت» و «تیرباران»، ناصر طهماسب و منوچهر اسماعیلی به جای مجید مجیدی حرف می زدند. شما در کدام فیلم ها به جایش صحبت کردید؟

 

– اسم همه شان را به خاطر ندارم ولی یکی از فیلم ها، «روز امتحان» بود.

 

فیلم های جنگی، در سال های دهه 70 بیشتر در حوزه هنری دوبله می شدند؟

 

– بله! زمانی بود که آنجا در قرق من بود و فیلم های زیادی را آنجا دوبله کردم. به جای خیلی از جوان های فیلم های جنگی صحبت کردم. اما این روال از زمانی که برنامه «دیدنی ها» از تلویزیون پخش شد، کمتر شد و گفتند شناخته شده ای!

 

یعنی صدای تان لو رفت؟

 

– بله! می گفتند در فیلم ها اگر جایی جوان مذهبی در فیلمی باشد، می گویند صدای آقای دیدنی هاست.

 

شما سال ها با شبکه 2 هم فعالیت داشتید و فیلم های زیادی را برای این شبکه دوبله کردید! نمونه اش سریال پلیسی «مزد ترس» بود که در آن به جای عبدالرضا اکبری حرف می زدید!

 

– بله! آن سال ها فیلم های تلویزیون اکثر در شبکه 2 دوبله می شد. جام جم سالن داشت اما خراب شده بود و مشغول تعمیرش بودند. بعد از مدتی که جام جم راه افتاد، دوبله در شبکه 2 تعطیل شد و همه چیز به جام جم منتقل شد. به غیر از این سریال که می گویید، سریال دیگری مانند «پدر سالار» بود که برای شبکه 2 دوبله اش کردم. در این سریال هم به جای یک شخصیت جوان صحبت می کردم.

 

یکی از گویندگان ما که صدای جوانی دارد و با وجود سن و سالش به جای شخصیت های جوان صحبت می کنند، سعید مظفری است. به نظرتان آقای مظفری آن تیپ سازی را می تواند انجام بدهد؟ چون مواقعی صدای شخصیت های پیر را با صدایی خش دار و مواقعی صدای شخصیت های جوان را با طراوت زیاد ارائه می کند.

 

– ببینید، منظورم از تیپ سازی، فقط بم یا زیر کردن صدا نیست. منظور اصلی ام کاری است که مرحوم ناظریان سر دوبله اسدالله یکتا انجام داد. یعنی کسی متوجه نمی شود که گوینده این نقش، ناظریان است. صدای سعید تا حدودی خسته شده است. صدای جذابی داشت و دارد ولی انرژی اولیه در صدای امروزش نیست. در بچه های قدیمی، یکی آقای جلیلوند و دیگری آقای والی زاده است که هنوز انرژی زیادی دارند.

 

آقای اسماعیلی چطور؟

 

– اسماعیلی هم ناخوش است و نقش هایی که قبلا از او سراغ داریم، انرژی زیادی می طلبید که امروز آن انرژی را ندارد.
اینکه از منوچهر اسماعیلی به عنوان «مرد هزار صدای دوبله ایران» یاد می شود، به چه علت است؟ چون صدای زیباتر از صدای ایشان در دوبله هست اما این عنوان را به او داده اند.

 

– منوچهر خلاق است. واقعا خلاق است. شما آن دوران را ندیده اید. هنرپیشه ای به نام «پیتر فالک» در سریالی به نام «کلمبو» یا تری توماس که دندان های جلویش ریخته بود. وقتی منوچهر به جای این ها حرف می زد، فکر می کردید خود هنرپیشه است و گوینده به جایش حرف نزده است. شما آن موقع را ندیده اید که چه خلاقیتی به خرج می داد. هیچ کدام از بچه های دوبله این توانایی اسماعیلی را در تیپ سازی ندارند.

 

چرا؟ مگر بعد از دیدن کارش نمی توانستند به روش او کار کرده و تقلید کنند؟

 

– اتفاقا این کار را کردند. خود من هم این کار را کردم. در «دنیای دیوانه دیوانه» همین پیتر فالک و تری توماتس بازی می کردند و منوچهر برای آمدن و دوبله کردن، امروز و فردا کرد. صاحب فیلم هم به من اصرار کرد که زودتر فیلم را دوبله کنم. من هم این کار را کردم و به جای 2 شخصیت مورد نظر حرف زدم.

 

باور کنید که صاحب فیلم متوجه نشد که گوینده من هستم و اسماعیلی نیست ولی باز هم کاری که اسماعیلی می کرد، نشد. دیگر هم آن هنرپیشه ها نیستند که گوینده ای مثل اسماعیلی خلاقیتش را به کلی خرج کند. مرتب صحبت از در گذشتگان است. یک بازیکن فوتبال حق دارد بگوید زمین مسابقه مناسب نبود. یک دوبلور هم حق دارد بگوید فیلم یا بازیگر مناسب نبود.

 

 

مصاحبه جالب و خواندنی با جلال مقامی استاد دوبله