گفتگوی جالب و خواندنی با بنیامین بهادری
گفتگوی جالب و خواندنی با بنیامین بهادری
با همان آهنگ های اول خود بسیار معروف شد و سال 85 می توانستیم آهنگ های او را در همه جای شهر بشنویم. با بنیامین در سال ٨٥ زمانی که اولین آلبومش در آستانه انتشار بود آشنا شدم؛ آلبومی که قطعاتی از آن همچون «دنیا دیگه مثه تو نداره» تبدیل به مگاهیتهای زمان خود شدند.
بنیامین جوانی بود خجالتی، کمحرف و ناآشنا با دنیا و بازار موسیقی ایران، اما تواضع و اخلاق خوش در کنار اشتیاق فراوانش باعث شد تا هرگز شهرت آنقدر جلو چشمهایش را نگیرد که نتواند همچنان خلاق بماند.حالا بعد از گذشت ١٠ سال از اولین دیداری که با او داشتم، وقتی برای این گفتوگو روبهروی
او و مدیر برنامههایش نشستم، بنیامینی بسیار متفاوت از آن بنیامین را دیدم؛ خواننده جوانی که مصمم گام برمیدارد، مخاطبش را بهخوبی میشناسد، اعتمادبهنفس بالایی دارد، اما همچنان متواضع است و هرگز در مواجهه با آدمها غرور را پیشقدم خودش نمیکند و بهراحتی و بدون هیچ هراسی از خوانندهای
که این روزها گل کرده بهعنوان «خوانندهای خوب و موفق» یاد میکند. بعد از انتشار پنج آلبوم و کنسرتهای فراوان در آمریکا و اروپا و… حالا در حال آمادهشدن برای کنسرتهای چند روز آیندهاش در تهران است؛ کنسرتی که قطعا تحتتأثیر اکران «سلام بمبئی» و استقبال گرم مخاطبان از آن است. گفتوگوی ما هم ملهم از فضای هردو اینها بهاضافه حواشی برنامه شب یلدای تلویزیون بود.
کنسرتهای شما همیشه در سطح خوبی برگزار میشوند و این یک تیغ دولبه است؛ چون همانقدر که مخاطب را سر حال میآورد، توقعش را نیز بالا میبرد و باید این توقع را مدیریت کرد. برنامهتان برای کنسرت چند روز آینده چیست؟
مهمترین اتفاقی که در کنسرتها میافتد، همخوانی با آهنگهاست. وقتی آهنگهایی که مورد استقبال قرار میگیرند در دسترس باشند، این کنسرت خودبهخود از کنسرتهای دیگر متفاوت میشود. مردم میخواهند آهنگهایی را بشنوند که با آنها خاطره دارند یا خاطره میسازند.
در کنسرتی که به اسم «پریزاد» مطرح شده، چند ترک جدید داریم که مربوط به فیلم سلام بمبئی است که خود فیلم هم مورد استقبال قرار گرفته؛ یعنی در دوهفته چیزی حدود یک میلیون نفر این فیلم را دیدهاند و آهنگها مورد توجه آنها قرار گرفته است. ما یک نوازنده ویژه داریم که محبوب است و مردم دوستش دارند. این نوازنده «ملانی» است و تلاش میکنیم حضورش روی استیج مانند خودش بیحاشیه باشد.
خانم ملانی در کنسرت فقط نوازندگی ميكند؟
قرار است تا از او بهعنوان نوازنده ساز تخصصیاش که ویولنسل است روی استیج استفاده کنیم و اگر موافقت شود، بهعنوان همخوان هم همکاری خواهد کرد. ما دو همخوان دیگر هم داریم که ممکن است تلفیقشان جالب باشد.
غیر از سلام بمبئی، قطعات دیگری هم دارید؟
تِرک دیگری هم داریم که پریزاد نام دارد و قبل از کنسرت منتشر میشود. ویدئوکلیپي است که در سینماها هم آن را خواهیم داشت. این کلیپ در حاشیه فیلم است، چون نمیتوانستیم آن را در فیلم داشته باشیم.
به چه دلیلی در فیلم وجود ندارد؟
این ویدئو در فیلمنامه نبوده است. سازندگانش افراد دیگری بودند که تا زمان اکران فیلم آماده نشد، اما ما قبل از کنسرت از آن رونمایی میکنیم. سه ترک دیگر را در اواخر تابستان ساختیم که هنوز شنیدنی هستند؛ از این جهت که هنوز تازگی دارند؛ مثل ترک تلهپاتی.
قطعات قدیمی و خاطرهانگیز را نیز اجرا میکنید.
بله.
یکی از ویژگیهای بارز کنسرتهای شما طراحی صحنه است که از نظر بصری جذابیت دارد. اینبار هم چنین اتفاقی خواهد افتاد؟
اولین گروهی که برای کنسرت، طراحی صحنه داشت، گروه ما بود. اوایل از کم شروع کردیم چون این کار تازگی داشت. در اولین کنسرتم فقط از دو صندلی استفاده کردم و این دکور ما بود. بعد فضاهای بیشتر ساخته شد و کمکم وارد فضای سهبُعدی شدیم. چون در ایران کپیرایت نداریم، مدام از روی کارهایت تقلید میشود.
هیچ استانداردی وجود ندارد که وقتی کار پیشرو انجام میدهی به نام تو معرفی شود. این تقلیدها از یک طرف برایم سرخوردگی ایجاد میکرد و از طرف دیگر کمکم لوث شد.چون استیج و امکاناتش برای تمام گروهها یکسان است و دیگران هم از همین امکانات استفاده میکنند. وقتی این محدودیتها وجود دارد،
ماتریالهای مورد استفاده برای دکور تقریبا ثابت میشود و دیگران دستت را میخوانند. بنابراین اینبار تصمیم گرفتیم صحنه را خلوت کنیم و از تصاویر استفاده کنیم. چون اینجا دیگر محدودیت نداریم. درست است همه این قاب بزرگ را برای نمایش تصویر دارند، اما ما دستمان باز است که هر کاری بکنیم و میتوانیم
تنوع بیشتری داشته باشیم. بخشی از این کنسرت را هم میخواهیم به ناصر عبداللهی اختصاص بدهیم. قطعهای برای ناصر عبداللهی ساختهام که تنظیمش را نیما وارسته انجام داده و آن را خواهیم داشت؛ به علاوه ویدئوهایی از ناصر عبداللهی.
خوب است، چون مدتهاست کلیپی از شما ندیدهام. آلبومتان بعد از کنسرت منتشر خواهد شد؟
نه، آلبوم را به این زودیها منتشر نمیکنیم. ما شش ترک را در فاصله زمانی سه، چهار ماه منتشر کردیم که بازتاب خوبی بین مردم داشته است. وقتی یک آلبوم را به شکل یک اثر مستقل ارائه میکنیم معمولا بازتابی دارد که برای چنین پروژهای باید وقت و زمان زیادی گذاشته شود. این سینگلترکها میانبر خوبی برای تست مخاطب و تست گروه است.
نمیتوانم به شما قول انتشار آلبوم را به این زودیها بدهم، ممکن است تا شب عید آماده شود. ضمن اینکه در این موقعیت انتشار آلبوم از نظر فیزیکی و در قالب سیدی، آنچنان اهمیتی ندارد؛ چون بازگشت مالی فقط از طریق فروش سیدی نیست. مهمترین اتفاق برای یک گروه موسیقی این است
که با انتشار یک آلبوم، خطی از موسیقی خودش برای مردم میکشد و تأثیری روی تمام برنامههای دیگر مثل کنسرتها و… میگذارد. این اتفاقات ضامن برگشت مالی یک آلبوم است.
دلیل اصلی اینکه احساس دین کردید تا قطعهای را برای ناصر عبداللهی بخوانید چه بود؟
بههرحال خاطرات مشترکی داریم، ضمن اینکه ناصر خواننده موفقی بود و بین مردم محبوبیت داشت. ناصر خوانندهای بود که همه دوستش داشتند و با صدایش خاطره دارند. این کار مردم را خوشحال و حالشان را خوب میکند.
شما جزء خوانندههایی بودید که سبکی شخصی با خودتان آوردید. امکان ندارد یک مخاطب عام، سبک خواندن و اشعار بنیامین را با خواننده دیگری اشتباه بگیرد. این سبک را تا امروز حفظ کردهاید، اما در عین حال تکراری نشده است. این چه احوالاتی را برای یک خواننده ایجاد میکند که دائم باید مواظب باشد تا در عین حفظ سبکش، تکراری هم نشود؟
اینطور که شما فکر میکنید نیست و این سبک آنقدرها هم دستنخورده باقی نمانده. همان موقع که بنیامین ورود کرد و آهنگهایش مطرح شد آهنگهایی خوانده شد که اگر بشنوید باور نمیکنید من آنها را نخواندهام.
این آهنگها بعد از شما خوانده شدند و این استایل شخصی شماست.
بههرحال ما تیم خوبی داشتیم و بسیار خوب کار میکردیم. این سبک و استایل از یک تیم درآمده. این سبک، هم متفاوت است و هم به اندازه کافی در نوع خودش کامل است. مردم بیدلیل از یک اثر استقبال نمیکنند و این استقبال نشاندهنده کاملبودن آن است. بهتازگی مطمئن شدهام که غیرقابلنفوذترین هیأت داوران، خود مردماند. چون در یک آکادمی با هر نوع چیدمان و سیاستگذاری،
باز هم امکان نفوذ میبینید. ولی مردم هیچ وقت اشتباه نمیکنند و اگر هم اشتباه کنند بلافاصله جبران میکنند. مردم هیچ وقت فریب تبلیغات را نمیخورند. عده زیادی از کسانی که تریبون دستشان است، ببینید چطور سلام بمبئی را تحقیر میکنند، در صورتی که فیلم را ندیدهاند.
اما مردم فیلم را میبینند و استقبال میکنند، در صورتی که هیچ تبلیغاتی برایش نشده. در موسیقی هم همینطور است. خیلی وقتها پیش آمده که یک ترک را منتشر کردهام اما مردم خوششان نیامده. بعد با آنها لج کردم و فکر کردم نفهمیدهاند من چه گفتهام. ولی بعدها فهمیدم چطور وقتی از آهنگی خوششان آمده
احساس کردم باشعورتر از اینها در دنیا وجود ندارد. خیلی با خودم کلنجار رفتم و به این نتیجه رسیدم که کارم را درست انجام بدهم و خوب عرضه کنم و منتظر بازخورد مردم بمانم. از واکنش آنها میفهمم کارم درست بوده یا نه.
چطور سعی میکنید که تکراری نباشید؟
باید با قصههای جدید مواجه شوید. بهترین قصه، قصه خود آدم و زندگی است و اتفاقاتش به تو یاد میدهد چطور مدام خودت را بهروز کنی و تأثیر بگیری.
چقدر موسیقیهایی که اطرافتان میشنوید روی کارتان تأثیر میگذارد؟ اصلا موسیقیهای همکارانتان را گوش میکنید؟
بله گوش میکنم. وقتی یک موسیقی به گوش مخاطب عام میرسد و پذیرفته میشود، تازه برخورد اول من با موسیقی است. هر موسیقیای که تولید میشود از ایرانیها حتما و غیرایرانیها را حداقل یک دفعه گوش میدهم. ولی موسیقیای که بخواهم بهصورت جدی به آن نگاه کنم،
چیزی است که مردم تأییدش میکنند. آن موقع است که میفهمم تأثیر دارد و تأثیرش را مرور میکنم. الزامی ندارد همان تأثیر را در کارتان بیاورید، فقط مهم این است که آن را بشناسید.
کارهای کدام یک از همکارانتان را دنبال میکنید؟
حامد همایون کارش خوب است و تنها کسی است که در این سالها موسیقیاش اصالت دارد. امیدوارم شخصیت اجتماعی و حرفهایاش به گونهای باشد که بتواند این پتانسیل بزرگ احساسات و تکنیک را پاس کند.
او هم مثل شما با آقای رجبپور آغاز کرده.
ما ترکهای هیت داریم. وقتی آهنگ دنیا دیگه مثل تو نداره در زمین و آسمان بود، آقای رجبپور را بعد از یکی، دو ماه برای اولین بار ملاقات کردم. حامد همایون هم بعد از معروفشدن اولین ترکش با آقای رجبپور آشنا شد. البته ايشان تا مقطعی کار را خوب بلد است و اگر اینطور نبود مدت طولانی
با ایشان همکاری نمیکردیم. من و نیما وارسته و فرید، در یک استودیوی سهنفره کارهایمان را انجام میدادیم. آقای غلام علمشاهی دو بار به استودیو آمدند و آلبوم ٨٥ را شنیدند که تقریبا همه آهنگهای فعلی در آن وجود داشت. ما منتظر بودیم بعد از شنیدن آهنگها این آلبوم را تأیید کنند.
اما هیچ کدام ذهنشان را نگرفت. حتی به یاد دارم نیما دنیا دیگه…. را سه بار برای ایشان پخش کرد، اما هیچ نتیجهای نداشت. آقای رجبپور هم میگفتند من آلبوم شما را شنیدهام اما بعد از هیتشدن ترک ما جلو آمدند.
تجربه بازیگری شما اتفاق جالبی بود. البته پیشتر هم با قطعاتی که روی موسیقی فیلمها میخواندید، روی خوش به سینما نشان داده بودید. این پیوند در سلام بمبئی از کجا شکل گرفت و دلیلش چه بود؟
این اتفاق خیلی شخصی بود. تقریبا از همان ابتدا که بهعنوان یک خواننده مطرح شدم، همیشه پیشنهاد سینمایی داشتم و به این واسطه بزرگان سینما را ملاقات میکردم. اما هیچ وقت پیش نیامده بود پیشنهادی را قبول کنم. این دفعه جریان شخصی بود. ما از آمریکا به ایران آمدیم و چون همسرم
به فرهنگ هند علاقه داشت، تصمیم گرفتیم به بمبئی برویم. در حال برنامهریزی برای این سفر بودیم که تماسی از طرف آقای قربان محمدپور با من گرفته شد. ایشان گفتند من کارگردان فیلم سلام بمبئی هستم و همان موقع خندهام گرفت؛ چون تقویم روی میز بود و داشتیم تاریخ سفر را تعیین میکردیم.
به مدیر برنامهام گفتم؛ اما او بازی در این فیلم را پیشنهاد نکرد. آقای محمدپور از دوستانش بود؛ اما گفت ایشان سابقه چندانی در کارگردانی ندارند. بعد از پرسوجویی که کرد، به من گفت؛ اما تهیهکننده کار باتجربه است و فیلمهای خوبی ساخته. درنهایت هم این پیشنهاد را پذیرفتم. مدیر برنامهام
خیلی سخت گرفت و اتفاقا خیلی خوب شد که اینطور ورود کردیم. هر کاری اگر با تشریفات انجام شود، خیلی بهتر برگزار میشود و مدیر برنامهام این تشریفات را خیلی خوب چید. ما یک گروه موسیقی بودیم که داشتیم وارد یک پروژه سینمایی میشدیم و اینجا مدیر برنامهام با آقای نوروزبیگی قرارداد خوبی بستند؛ وگرنه همه چیز اینقدر خوب بالانس نمیشد.
ما خیلی دیر وارد پروژه شدیم و هفتههای آخر بود که این گروه داشتند به هند میرفتند. در فیلمنامه نقش احمد همین بود. یکی، دو سکانس اضافهتر داشت که حذف شد. ما فکر کردیم که نقش را طولانیتر کنیم؛ ولی از طرفی هم فکر میکردم این ورود بهتر است. به این نتیجه رسیدم که احتیاجی نیست
نقش را طولانیتر کنیم؛ ضمن اینکه برنامه را بسته بودند و روزهای آخر فیلمبرداری بود. بعد از مشورتهای زیادی که داشتیم، تصمیم گرفتیم نقش در همین حد بماند. نقشی است که حضورش را حس میکنید و در جایی که خودش حضور ندارد، صدایش هست. این گروه فیلمسازی برای این فیلمنامه یک یا دو سال زحمت کشیده
بودند و اگر تغییر در آن ایجاد میکردیم، معلوم نبود نتیجه چه خواهد شد و چه تأثیری خواهد گذاشت. وقتی مطمئن شدیم رضا در فیلم هست، دستکم فهمیدیم این فیلم از استاندارد ساخت برخوردار است.
تجربه بازیگری چطور بود و چه حسی داشتید؟
من راضی بودم. ١٥ جلسه فیلمبرداری داشتیم که در کل ٤٥ روز طول کشید. حدود یک ماه هم در هند بودم.
حالا که راضی بودید، ممکن است تکرارش کنید؟
نمیدانم. منتظرم ببینم آیا کسی فکر میکند که من در فیلم بعدیاش بازی خواهم کرد یا نه.
پس جوابتان قطعا منفی نیست؟ چون برایتان جالب و به قول خودتان بامزه است.
وقتی مردم نتیجهاش را میفهمند، بیشتر بامزه میشود. اگر چهار هفته پیش این سؤال را از من میپرسیدید، اصلا نمیتوانستم نظری درباره آن بدهم، شاید حتی میگفتم دیگر نمیخواهم بازی کنم. تا قبل از سال ٨٥ کسی من را نمیشناخت؛ حتی به اسم. وقتی بهعنوان یک شخصیت شناخته میشوی
خودبهخود روی امواج ذهن مخاطب قرار میگیری. اتفاقا اشکالی هم ندارد؛ چون جلوی پویاییات را نمیگیرد؛ چون مخاطب خودش هم پویاست و اوست که به تو میگوید کدام راه را باید بروی.
با توجه به اینکه گلزار سابقه موسیقایی خوبی دارد و هر دو در کنار هم قرار گرفتید، این اتفاق روی همکاریتان تأثیر گذاشت؟
رضا قطعهای در فیلم دارد که در تنهایی خودش است. من برای ساخت این قطعه تأخیر داشتم و اینجا یکی از قطعههای خود رضا را پیشنهاد دادم؛ اما قبول نکردند و درنهایت تصمیم گرفتند قطعه دوری که با صدای من بود، برای این قسمت استفاده شود. در اصل فیلم رضا بهعنوان خواننده چیزی نمیخواند.
چند روز پیش که میخواستم قطعه دوری را منتشر کنم و به فکر طراحی پوستر بودم؛ چون یک میلیون مخاطب این موزیک را با تصویر رضا شنیده بودند، پوستر را با تصویر غمگین رضا ساختیم. برخلاف اینکه اغلب میگویند رضا آدمی حرفهای است و حواسش به خودش است؛ اما در عین حرفهایبودن، روابط دوستانه را درک میکند.
رضا اینقدر حرفهای است که وقتی وارد شدم، فهمیدم چرا یک سال با این پروژه درگیر بود و روی انتخاب نقش احمد حساسیت داشت.
برای کاراکتر احمد منتظر آدمی بودند که نقش ابرقهرمان را کوچک نکند و درعینحال بامزه هم باشد. من هم دلم نمیخواست به این نقش دست بزنم؛ چون رضا سوپراستار سینماست.
درباره سکانسی که حذف شد بگوييد؟
سکانسی است که من و رضا در خیابان دنبال اتوبوس و تاکسی میگردیم؛ اما ماشین گیر نمیآوریم. من وضعم بهتر است و میگویم بیا تاکسی بگیریم؛ اما رضا میگوید بیا ریکشا بگیریم که من میگویم سوار ریکشا نمیشوم و خلاصه در این گیرودار، دیا میرزا میآید و هر دو ما را با هم سوار ماشینش میکند.
نمیدانم چه کسی پیشنهاد داده بود که چون عقب ماشین کوچک است، بنیامین سوار نشود. من در فیلم به این موضوع هم اشاره میکنم و در واقع قصه پشت صحنه به داخل فیلم هم کشیده شد. من به کارگردان هم گفتم همان چیزی را که از قبل قرار بود، انجام میدهم. کلا عادت دارم هر حرفی را شفاف بگویم
و درگیر دونفرهها نشوم. در یک سکانس دیگر، بَدمَنهای فیلم و کسانی که رضا را اذیت میکنند، جلوی در خانهمان دارند او را کتک میزنند. من باید با چوب کریکت میرفتم آنها را میزدم و دوستم را نجات میدادم؛ اما رضا پیشنهاد داد این سکانس هم حذف شود.
درباره حضورتان در تلویزیون در شب یلدا بگویید.
چرا باید بنیامین بهادری را به محبوبترین شبکه تلویزیون و در شب یلدا که پربینندهترین شب و ساعت تلویزیون است، دعوت کنند؟ یک اثر منتشر شده که همهگیر شده و دلیلش این قضیه بوده. کمااینکه رضا گلزار را هم در شبکه پنج دعوت کرده بودند؛ اما از دلیل کنسلشدنش بیاطلاعم. وقتی یک خواننده را روی آنتن زنده دعوت میکنید، مردم انتظار دارند قطعهای از او بشنوند و وقتی فیلم هم بازی کرده،
درباره فیلمش صحبت کند. من شصتوخردهای قطعه دارم که همه مجاز هستند و از بین اینها هشت قطعه غمگین انتخاب کردم؛ اما لحظهای که وارد استودیو شدیم، گفتند هیچکدام از آنها مجوز نگرفته و حتی نگفتند آهنگ دیگری را انتخاب کن. از بین اینهمه آهنگی که خواندهام، آهنگی را انتخاب کردند که هیچ مناسبتی با آن شب نداشت.
گفتند فقط آهنگ بارانا و گل یاس که مربوط به شهادت حضرت فاطمه و یک آهنگ را که مناسبتی است، میتوانی بخوانی.درصورتیکه تمام آهنگهای من دستکم یک بار از تلویزیون پخش شدهاند. در قدیم که لاتها خالکوبی میکردند، مثل امروز نبوده که هرکسی این کار را انجام بدهد؛
چون دردش اینقدر زیاد بوده که هرکسی طاقت نداشته. یک آدمی زور بازو نداشته؛ اما برای اینکه به لاتی معروف شود، به یک نفر میگوید پشتم یک شیر بزرگ خالکوبی کن. وقتی شروع میکند، آن آدم از درد به خودش میپیچد. آدمی که خالکوبی میکند، میگوید داشتم از دمش شروع میکردم؛ اما او میگوید ولش کن، دم نمیخواهد.
دوباره که شروع میکند باز دردش میگیرد و آن آدم میگوید دارم تنش را کار میکنم؛ اما باز میگوید تن هم نمیخواهد. همینطور تمام قسمتهای بدنش را حذف میکند تا به سرش میرسد؛ اما باز دردش میآید و میگوید ولش کن سرش را هم نمیخواهم. در آخر کسی که خالکوبی میکند،
میگوید: بلند شو، این یک چشمی که تو میخواهی، آهو هم دارد؛ دیگر کسی به تو نمیگوید پهلوان یا لات هستی. ماجرای تلویزیون هم همین است. اول یک شیر میخواهند و سراغ آدمهای معروف میروند، بعد اینقدر سر و تهش را میزنند که چیزی از شیر باقی نمیماند.
شما چرا قبول کردید؟
رزاد حسنی شخصا به من زنگ زد و اینقدر با او صمیمی هستم که واسطهای هم برای این دعوت نداشتم. من هشت آهنگ برای فرزاد فرستادم و او گفت من از نفوذم استفاده میکنم. وقتی تا لحظه آخر هیچ تماسی با من نگرفت، مطمئن بودم یکی از این آهنگها را میخوانم. یک دقیقه مانده به اجرای زنده، حتی گفتند درباره سلام بمبئی هم حرف نزنید.
وقتی قضیه آهنگها کنسل شد، برگشتیم؛ اما تهیهکننده به دنبال ما آمد و اجازه نداد برویم؛ چون گفت همه چیز به هم میخورد. گفتند فرزاد حسنی گفته حتما در برنامه حضور داشته باشید؛ حتی بدون اینکه آهنگی بخوانید. من میتوانستم هر حرفی روی آنتن بزنم؛ اما دائم به این فکر میکردم
که فرزاد روبهرویم نشسته و هر اتفاقی بیفتد، مسئولیتش به گردن اوست. اتفاقا در این ٢٠دقیقهای که حرف زدیم، صحبتهای خوبی داشتیم؛ اما از آن شیری که برنامهریزی کرده بودیم، چیزی باقی نماند.