مصاحبه جالب با سیامک عباسی خواننده
مصاحبه جالب با سیامک عباسی خواننده
خواننده ای است که همه او را با کلیپ های خاص انیمیشنی اش می شناسیم. خواننده ای که چهره خود را تا روز کنسرت دادنش نشان نداد. کمتر کسی فکرش را میکرد آن خوانندهای که در دهه 80 آهنگهایش را ریمیکس میکرد و کلیپهایش انیمیشنهای نوآورانهای بود،
روزی آنقدر فعالیتش استمرار داشته باشد که وقتی مجوز اولین آلبوم رسمیاش را گرفت، یکباره در نخستین کنسرتش بلیتها ظرف چند ساعت نایاب شود.
اما این اتفاق برای سیامک عباسی، خواننده جوان کشورمان رخ داد. او که تابستان امسال اولین آلبومش را با نام «خوشبختیت آرزومه» روانه بازار کرد در واپسین روز تابستان و سومین روز پاییز طی دو اجرا در سالن میلاد طرفدارانش را که سالها منتظر فعالیت رسمی او بودند به سالن کشاند.
در همه این سالها عباسی عکس چهرهاش را رو نکرد. صبر کرد تا در کنسرتش همه او را برای اولین بار ببینند. عباسی در سه رشته تحصیل کرده است: جدای از موسیقی، کارشناسی ارشد ارتباطات اجتماعی دارد و هماکنون در مقطع دکترای ادبیات غنایی درس میخواند. با او درباره آلبومش، انتظارش برای فعالیت رسمی، سبک کاریاش و مسائل دیگر به گفتوگو نشستیم که مشروحش را در ادامه میخوانید.
بعد از 7 سال مجوز گرفتن چه احساسی دارد؟
شیرین است، خیلیشیرین است. خوشحالم که دیگر میتوانم فعالیت رسمی داشته باشم و مخاطبانم را از نزدیک ببینم، هرچند خیلی دیر اتفاق افتاد. دستیابی به حق مسلّم، شیرین است، ولی تلخی این هفت سال همیشه با من میماند. آن موقع که برای مجوز اقدام کردم، 24 سالم بود و حالا 30 سال دارم.
در تمام این سالها تکآهنگ منتشر میکردید. چقدر سعی میکردید کار با کیفیت ارائه کنید؟
همیشه دغدغه اولم کیفیت بوده است؛ چه به لحاظ محتوایی و چه اجرایی. چون برای گوش و هوش مخاطبم احترام قائلم. مخاطب ایرانی را یک مخاطب باهوش میدانم که کوچکترین نقصی را متوجه میشود و نمیتوان او را فریب داد. مخاطبان ایرانی آنقدر باهوشند که ایراد را روی هوا میزنند. اتفاقا به خاطر همین مساله کیفیت،
همیشه کارهایم خیلی پر هزینه درمیآمد. مثلا سازها را زنده ضبط میکردم. بیشتر کارهای من فول اکوستیک است. از طرفی کلیپهای انیمیشن ساختم که ساخت آنها هم زمانبر بود هم پرهزینه. همه اینا برای احترام به مخاطب بوده است.
فکر کنم اواسط دهه 80 فقط شما و سعید مدرس کلیپهای انیمیشن کار میکردید؟ علتش فقط این بود که میخواستید چهره شما معلوم نباشد؟
این بود، البته همان موقع هم میتوانستم کلیپی بسازم که چهرهام معلوم نباشد، فیلمبرداری بشود و اصلا انیمیشن نباشد. اما من به گرافیک به عنوان یک هنر Art با نفوذ نگاه میکنم و احساس میکنم توان آن را دارد که ذهن مخاطب را به چالش بکشد. به ساخت کلیپهای انیمیشن از این جهت نگاه کردم و فکر کردم میتواند چیزی به موسیقیام اضافه کند. چون ظرفیت انیمیشن برای اثرگذاری بسیار بالاست.
چهره شما دیده نشد تا کنسرت شما. چه اصراری داشتید به این دیده نشدن؟
ضرورتی وجود نداشت. وقتی میشد کلیپهایم را بدون چهرهام بسازم، دیگر ضرورتی نمیدیدم که چهره خودم را به نمایش بگذارم و خودنمایی کنم. در واقع این ضرورت وجود نداشت، اما برای کنسرت دیگر ضروری بود که روی صحنه حضور پیدا کنم و طبیعتا چهرهام نیز دیده می شد. از این بابت خوشحالم که وعده خودم را محقق کردم. همیشه میگفتم چهرهام نباید دیده شود تا کنسرتم، در نهایت همین اتفاق هم افتاد.
فکر میکردید در اولین کنسرتهایتان این حجم مورد استقبال قرار بگیرد؟
بله،کنسرت 31 شهریور ظرف چند ساعت سولد آوت شد. کنسرت سوم مهر هم بسیار پر انرژی بود. سالن پر بود و حتی عدهای در راهروها ایستاده بودند. علتش هم این بود که من هفت سال فعالیت میکردم ولی هیچوقت کنسرت نداشتم. خب خیلی از مخاطبانم آهنگهای مرا شنیده بودند و میخواستند آنها را زنده بشنوند. احتمالا عدهای هم میخواستند ببینند من چه شکلی هستم. عدهای هم با هر دو هدف آمده بودند.
در آلبوم «خوشبختیت آرزومه» که اولین و تنها آلبوم رسمی شماست، برخی از تک آهنگهای قبلی شما هست و برخی نیست. چه تاملی پشت این چینش بود؟
به نظر من آهنگهایی که قبلا در اینترنت منتشر شدهاند، اگر قرار است به طور رسمی به ثبت برسند، باید در قالب آلبوم منتشر شوند تا قابلیت آرشیو شدن پیدا کنند. به همین دلیل تصمیم گرفتم برخی را در این آلبوم و بقیه را بتدریج در آلبومهای بعدی قرار دهم. البته در آلبومهای جدیدِ آینده، به اندازه یک آلبوم آهنگ جدید وجود خواهد داشت، اما در کنار آنها، آهنگهای قبلی هم به عنوان هدیه من به مخاطبان قرار خواهد گرفت.
ترانه همه کارها را خودتان میگویید؟
عمدتا همین طور است. در اکثر موارد، خودم ترانهها و ملودیها را میسازم.
این موضوع چقدر ریشه در این دارد که پدرتان شاعر بود؟
شعر در خانه ما جاری بود. پدرم شاعر بود، برادرانم اهل شعر بودند، خواهرم نیز دانشجوی دکترای ادبیات است.من از بچگی سعدی و حافظ میخواندم، حتی یادم است در همان عالم بچگی هم روی اشعار این بزرگواران ملودی میگذاشتم و میخواندم.
پدر کتاب هم منتشر کرده بودند؟
به اندازه چندین کتاب، شعر داشتند. ولی هم خودشان پیگیر چاپ اشعارشان نبودند و هم خیلی زود فوت کردند و فرصت نیافتند. حالا اگر بشود برنامه دارم بعدها گزیدهای از کارهایشان را در قالب یک کتاب منتشر کنم.با توجه به اینکه میگویند دنیای امروز تخصصی است، فکر نمیکنید اینکه هم ترانه میگویید، هم ملودی مینویسید و هم میخوانید در درازمدت ممکن است به کار شما ضربه بزند؟
من با این گفته کاملا مخالفم. این گفته درباره موسیقی تجاری و مصرفی صادق است. در جهان امروز، ترانهسرا (Songwriter) به کسی میگویند که خودش همهکاره خودش است. اگر قرار است موسیقی ما از این ورطه تکرار که به آن گرفتار است، نجات پیدا کند یا باید هنرمندها به شکل گروه در بیایند
و به عنوان یک Band فعالیت کنند یا باید کسانی پیدا بشوند که قادر باشند هم ترانه بنویسند و هم آهنگ بسازند. حالا چه بهتر اگر کسی باشد که ترانه و آهنگ بنویسد و همزمان خودش هم آواز بخواند. این باعث میشود طعم کارش منحصر به فرد شود. وقتی میرویم در یک آلبوم از چندین شاعر مختلف ترانه میگیریم
آن آلبوم یکدست نمیشود، چون چندین سلیقه ادبی مختلف در آن حضور دارد. ولی اگر مؤلف آلبوم یک نفر باشد، آن آلبوم یک رنگ و بوی مشخص پیدا می کند. حالا اگر مخاطب از این طعم خسته بشود و تنوع بخواهد، میتواند برود سراغ هنرمند دیگری که او هم مؤلف است. نه اینکه یک آلبوم، یک خواننده داشته باشد با 20 نفر شاعر و آهنگساز مختلف! جهانبینی و سلیقه آن 20 نفر حتماً با هم متفاوت است.
حتماً آن آلبوم انسجام محتوایی و حتی ساختاری نخواهد داشت. اگر سانگ رایترها زیاد بشوند، تنوع بین هنرمندان و سبکهایشان در مارکت زیاد میشود. الان می بینیم که یک هنرمند در آلبومش چندین آهنگ با سبکهای بیربط به هم دارد و یک هنرمند دیگر هم دقیقاً آهنگ هایی با همان سبکها دارد.
چون اینها میروند سراغ شاعران و آهنگسازان مشترک. خب اینگونه به تکرار می رسیم. آثار همه خوانندهها شبیه هم می شود. چیزی که امروز شاهدش هستیم. اما این اتفاق درباره من و دیگر خواننده – ترانهساز – آهنگسازان (singer songwriter) نمیافتد. در جهان موفقترین افراد و گروهها مانند، باب دیلن، باب مارلی، بیتلز، پینک فلوید، متالیکا و… همه خودشان مؤلف بودهاند.
اما در تولید موسیقیهای مصرفی و پولساز، روند تولید جور دیگری است. یعنی ترانهسراها کار خودشان را میکنند، آهنگسازان کار خودشان را میکنند و خواننده هم فقط میخواند. بریتنی اسپیرز، نیکی میناژ و امثالهم، محصولات همین موسیقی مصرفی و تجاری هستند.
شما هم در موسیقی تحصیلات آکادمیک دارید و هم در رشته ارتباطات اجتماعی. در واقع دو مدرک دارید؟
من سه رشته خواندم. موسیقی، ارتباطات اجتماعی و در حال حاضر هم دانشجوی دکترای ادبیات غنایی هستم.
چرا ادبیات غنایی؟
ادبیات غنایی شاخهای از ادبیات است که آثار موزون با محتوای عاشقانه را بررسی می کند. فکر میکنم کلمه عامیانه ادبیات غنایی میشود همان «ترانه» خودمان. وقتی که برای مصاحبه حضوری رفته بودم دانشگاه، کارم را که برای اعضای هیات علمی تشریح کردم، مصاحبهام زیاد طول نکشید. مدیر گروه گفت ادبیات غنایی، یعنی همین کاری که شما میکنید.
خودتان به منظومههای عاشقانه علاقه دارید؟
بسیار زیاد. ادبیات کلاسیک ایران از رودکی تا مشروطه را می شناسم. به ادبیات معاصر هم بشدت علاقه مندم. فکر میکنم یکی از دلایل موفقیتم (البته اگر موفقیتی بوده باشد) همین شناختم از شعر فارسی است؛ چون میتوانم شعر خوب را از بد تفکیک کنم.
برنامهتان برای آینده چیست؟
پرکار بودن در حوزه موسیقی و ادبیات.
آلبوم، کنسرت، تکآهنگ، کتاب، پژوهش و…
البته یک برنامه دیگر هم دارم. بزودی فیلمسازی را دنبال میکنم. سالهاست پیگیر کارگردانی هستم. طی این چند سال اخیر، دورههای تئوری و عملی کارگردانی و فیلمنامهنویسی را طی کردم و حالا که اجازه فعالیت رسمی یافتم، میخواهم جدیتر به این موضوع بپردازم. در واقع از سالهای ممنوعالکاری برای یاد گرفتن مقوله سینما Cinema استفاده کردم.